کتابخانه عمومی شهید اشرفی اصفهانی کبود راهنگ

کتابخانه و فعالیتهای فرهنگی
کتابخانه عمومی شهید اشرفی اصفهانی کبود راهنگ

این وبلاگ جهت اطلاع رسانی خدمات به اعضا و سایر فعالیتهای فرهنگی انجام شده در کتابخانه ایجاد شده است

۳۰
شهریور

سلام بر ابراهیم

 

شهید ابراهیم هادی در سن بیست و هفت سالگی در عملیات والفجر مقدماتی در فکه شهید شد و پیکرش در همانجا گمنام باقی ماند. اما پیش از شهادت زندگی پر فراز و نشیبی داشته است. در سال ۱۳۹۳ زندگینامه‌ی این شهید به همت گروهی از دوستان، اعضای خانواده و همرزمانش منتشر شد. ابراهیم هادی با وجود مهارت‌های بسیار در رشته‌های مختلف ورزشی، همیشه روحیه‌ای پهلوانی داشت و همین روحیه باعث می‌شود که بتواند الگویی برای سادگی و فروتنی باشد. این کتاب ۶۲ روایت کوتاه از زندگی شهید ابراهیم هادی و در دو جلد است.

 

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۳۰
شهریور
نگاهی به کتابهای حوزه دفاع مقدس که رهبرانقلاب تقریظ شان را نوشتند

رهبر انقلاب به دلیل اهمیت موضوع فرهنگ مقاومت و علاقه شخصی شان به این بخش برای کتاب های زیادی در رابطه با دفاع مقدس تقریظ نوشته اند.

به گزارش خبرنگار مهر، آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب هر ساله همزمان با چاپ و انتشار برخی کتاب ها در بازار نشر برای برخی آثار شایسته ای که به دست شان می رسد، «تقریظ» می نویسند. این تقریظ ها اغلب عبارت های کوتاهی در حد یک پاراگراف است که در آن ارزش های موجود در اثر از نگاه ایشان مورد توجه و تقدیر قرار گرفته است.

تقریبا غیر قابل انکار است که هر کتابی که رهبر معظم انقلاب بر آن تقریظ می نویسند در بازار نشر از اقبال خوبی بهره مند می شود که یک عامل آن به اعتمادی بر می گردد که حامیان ایشان در داخل و خارج از کشور دارند. از این جهت بیشتر کتاب هایی که آیت الله خامنه ای برای آنها تقریظی نوشته اند مکرر تجدید چاپ می شوند.

همان طور که اشاره شد رهبر انقلاب هر کتابی را مورد توجه قرار نمی دهند و علاوه بر اهمیت موضوع کتاب، اثری شانس نوشتن تقریظ ایشان را دارد که در زمینه های مورد علاقه رهبر انقلاب نگارش شده باشد. به همین دلیل هم می بینیم کتاب های حوزه دفاع مقدس و فرهنگ مقاومت تا کنون بیشترین اقبال را از سوی ایشان برای نگارش تقریظ ها داشته اند. این موضوع را می توان در وهله اول به این خاطر دانست که آیت الله خامنه ای موضوع دفاع مقدس و جلوگیری از فراموشی آن را بسیار با اهمیت می داند و از سوی دیگر در رفتار و سکنات رهبر با خانواده های شهدا و ایثارگر هم معلوم است که ایشان علاقه قلبی به این قشر از جامعه دارند و طبیعی است آثاری در همین رابطه هم بیشتر مورد توجه ایشان قرار می گیرد.

در این گزارش تلاش می شود کتاب هایی که رهبر انقلاب برای آنها تقریظی نوشته اند به صورت مختصر معرفی شود و ویژگی های مثبت این آثار هرچند به صورت کوتاه مورد توجه قرار گیرد.

«وقتی مهتاب گم شد»

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ به قلم حمید حسام باشد، روایتی عینی از یک واقعه ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. نویسنده که در همان روزهای تولد ولیعهد پهلوی به دنیا آمد و نامش را جمشید گذاشتند در سال های انقلاب دچار تغییر و تحول می شود و تغییر نام به علی خوش لفظ می دهد. او در ۱۵ سالگی راهی جبهه می شود و در نهایت مجروح از جنگ باز می گردد. این کتاب را می توان در همان سه شرطی که راوی قبل از انتشار کتاب برای نویسنده گذاشت خلاصه کرد؛ جایی در مقدمه که نویسنده در وصف علی خوش لفظ می نویسد :در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایه های کلامی نیست و به شدت دور از بزرگ نمایی و ریب و ریا و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث. لذا با صاحب این قلم، چند شرط را برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است. اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تائید مطالب، به ویژه فراز و نشیب ها در عملیات ها یا چند و چون گشت و شناسایی ها مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم و اگر تایید کردند، بنویسم، و سوم اینکه به روایت او چیزی نفزایم که شائبه تخیل پیدا نکند.

«آب هرگز نمی‌میرد»

کتاب «آب هرگز نمی میرد» اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی به قلم حمید حسام است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابوالفضل و چهار فرمانده لشکر انصار الحسین(ع) به سامان رسیده است که این روش برای جامعیت روایت با توجه به اینکه راوی روایت خاطرات خود را حدیث نفس می دانست انجام شد. استشمام عطر علقمه را از خاطرات علمدار گردان حضرت ابوالفضل(ع) در این کتاب می‌توان دریافت. فصل اول کتاب به معرفی راوی و نحوه بزرگ شدن او در خانواده ای مذهبی در روستا و ارادت مردم لر زبان این خطه به حضرت ابوالفضل(ع) و شخصیت‌های عاشورایی می‌ پردازد. در بخشی از فصل دوم راوی از روستا برای کار نقاشی ساختمان به همراه برادرش به تهران سفر می‌ کند در بخش هایی از این قسمت به دوران انقلاب و فرهنگ حاکم در پوشش زنان و دختران و فرهنگ غربی نیز اشاره می‌ شود که در شهر فرنگ، تهران آن زمان حاکم بود و راوی در سال ۵۴ عازم خدمت سربازی می‌ شود و در سایر فصول نیز به فعالیت ها و مصاحبه های انجام شده و عملیات‌ های آن دوران پرداخته می‌ شود.

«در کمین گل سرخ»

کتاب «در کمین گل سرخ» به قلم محسن مؤمنی به روایت زندگی صیاد شیرازی می‌پردازد. صیاد شیرازی متولد روستای کبود گنبد شهرستان درگز استان خراسان رضوی است. وی یکی از فرماندهان جنگ ایران و عراق بود. صیاد شیرازی پس از ۳۲ سال خدمت در یگان‌های مختلف نیروی زمینی ارتش در تهران و مقابل درب منزلش، به دست نیروهای مسلح سازمان مجاهدین خلق ترور شد. محسن مؤمنی قصه‌نویس است. به همین خاطر روایت زندگی صیاد شیرازی را کاملاً غیر منتظره و با تعلیق آغاز می‌کند.

«بابانظر»

کتاب «بابانظر» حاصل مصاحبه سید حسن بیضائی و تدوین مصطفی رحیمی در ۱۸ بخش است و در این کتاب از شخصیت استثنایی محمدحسن نظرنژاد پرده برداری می شود. شاید شخصیت اصلی کتاب در میان همه کسانی که جنگ هشت ساله را تجربه کردند یک استثنا باشد. او برای اولین بار سال ۱۳۵۸ به کردستان رفت تا آتشی که دست غریبه ها آن را روشن کرده بود، خاموش کند. هفده سال بعد یعنی در سال ۱۳۷۵ برای آخرین بار به کردستان رفت تا آغاز و پایان دفتر زندگی‌اش در کوه ها و قله ها نوشته شود

«پایی که جا ماند»

آنچه از کتاب «پایی که جا ماند» بر می‌آید روایت صادقانه‌ سیدناصر حسینی‌پور است که هیچ ادعایی در نویسندگی ندارد. از رفقا شنیدم که به شوخی از سید ناصر پرسیده‌اند چرا شهید نشده است و او رندانه جواب داده بود: چون به دو چیز دل بسته بودم؛ یکی دوربین دیده‌بانیم و دیگری یادداشت‌های روزانه‌ام. این کتاب هشتصد صفحه‌ای خاطرات روزانه یک اسیر قطع عضو ایرانی است. این کتاب مقاومتِ صد و نوزده شهید را در یک محاصره و جنگ تمام‌عیار در جزیره مجنون نشان می‌دهد و در واقع اثر فوق تصویری است از سرگذشت یک نیروی اطلاعات و عملیات که لو رفته است و گوشه ای از سرگذشت‌نامه اسرای مجروح ایرانی است در زندان‌های مخفی عراق و در بیمارستان الرشید بغداد.

«تپه‌های لاله سرخ»

کتاب «تپه‌های لاله سرخ» اثر غلامرضا نباتی نخستین کتابچه مستقل منتشر شده درباره زندگی «سهام خیام» است. در این پژوهش که بر اساس مصاحبه شفاهی با پدر، مادر، خواهر و شاهدان عینی شهادت سهام خیام و مراجعه به برخی اسناد آرشیوهای منتشر نشده و کتاب‌ها و مجلات انجام گرفته، زندگی کوتاه این دانش‌آموز دوازده ساله که در سال ۱۳۵۹ در هویزه و با اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسیده است، روایت می‌شود. در بخش پایانی نیز، تصاویری از سهام خیام و خانواده‌اش و شهر هویزه ضمیمه شده است.

«جشن حنابندان»

کتاب «جشن حنابندان» اثر محمدحسین قدمی شامل ۲ گزارش از دو عملیات در مناطق جنوب و غرب کشور است که نویسنده این گزارش‌ها را از میان خاطرات رزمندگان «لشکر ۲۷ محمد رسول الله» گردآوری کرده است. گزارش اول کتاب در طول عملیات کربلای ۵ نوشته شده و گزارش دوم آن که مربوط به عملیات بیت المقدس ۴ و در مناطق غربی کشور و بخشی از خاک عراق است، به سفارش شهید سید مرتضی آوینی و برای مجموعه‌ روایت فتح نوشته شده است. خاطرات مورد استفاده‌ نویسنده در این کتاب، اغلب کوتاه و با زبانی ساده و صمیمی بیان شده است به طوری که خواننده از خواندن آن خسته نمی‌شود. خاطرات رزمندگان در شب‌های قبل از عملیات و شوخی‌ها و حالات و روابطی که تنها و تنها در آن موقعیت‌ها اتفاق می‌افتاد به خوبی در این گزارش‌ها به تصویر کشیده شده است.

«خداحافظ کرخه»

کتاب «خداحافظ کرخه» حاصل کار داوود امیریان است که آن را در سنین جوانی یا شاید بتوان گفت نوجوانی شروع کرده است. وی بیشتر از آنکه در پی معرفی نام و اعتبار افراد در جبهه‌های جنگ باشد، به بیان خصوصیات رفتاری و اخلاقی آنها پرداخته است. شخصیت هایی که او در این کتاب از آنها نام می‌برد، ناشناسند. اکثر آنها بسیجیان گمنامی هستند که یا به شهادت رسیدند، یا جانباز شدند و یا در گوشه‌ای از این کشور زندگی می‌کنند. اما آنچه این کتاب را خواندنی می‌کند صمیمیت و سادگی نویسنده در بیان حال و هوای رزمندگان هنگام عملیات، قبل و بعد از آن، پشت جبهه و فضای کلی جبهه‌ها است. این اثر در چهار بخش تنظیم شده است که در هر بخش فصل های کوتاهی تدوین شده است. در این کتاب هم حال و هوای رزمندگان و حتی شوخی های آنها در حال و هوای جنگ به چشم می خورد.

«دا»

کتاب «دا» مجموعه خاطرات راوی از روزهای آغازین جنگ و روزهای حمله ارتش بعثی عراق به خرمشهر و مقاومت‌های مردمی در این شهر است. در این کتاب سیده زهرا حسینی خاطرات خود از روزهای مقاومت و روزهای پس از آن را با جزئی‌ترین موارد روایت می‌کند این اثر خاطرات واقعی و حقیقی سیده زهرا از آن روزها است. راوی در آن روزها تنها ۱۷ سال داشته و اهمیت این کتاب شاید در این باشد که وقایع جنگ ما برای اولین بار از زاویه دید یک دختر نوجوان روایت شده است. خاطراتی که راوی حدود ۲۰ سال آن‌ها را در درون سینه خود همچون یک راز حفظ کرد و حرفی از آن نزد. در این کتاب ناگفته‌هایی از جنگ بیان شده که تا کنون کسی از آن ها حرف نزده است.

«دشت شقایق‌ها»

کتاب «دشت شقایق‌ها» یادداشت‌های راوی در دوران سربازی است که به صورت روزشمار از تاریخ ۲۴ تیرماه ۱۳۶۶ با رفتن او به جبهه، شروع می‌شود. او پس از عملیات نصر سه و تسخیر خط «شرهانی» در عمق خاک عراق، برای آموزش تکمیلی به اردوگاه نزاجا نزدیک کرخه بر می‌گردد. در سیزده مرداد دوباره همراه گردان به خط اول باز می‌گردد. راوی به عنوان بیسیم‌چی در گردان خدمت می‌کند و یک مرکز تلفن ۶- ۲۲ در اختیار دارد. از رتیل‌های منطقه که خودشان خطر دیگری هستند تعریف می‌کند. و از تفاوت افراد می‌نویسد. محل استقرار آنها نزدیک زبیدات و نهر عنبر است. در اثر اشتباهی که مرتکب می‌شود و پیشروی گشتی‌های خودی را خبر نمی‌دهد، توبیخ شده، از مخابرات به انبار مهمات منتقل می‌شود و از آنجا به گشتی‌ها می‌پیوندد. در عملیاتی که شرکت می‌کند، چند تن از دوستانش شهید می‌شوند و دوباره به انبار مهمات برمی‌گردد و داستان ادامه پیدا می کند. یادآور می شود محمدرضا بایرامی نویسنده این کتاب است.

«سفر به قله‌ها»

کتاب «سفر به قله‌ها»، پنج گزارش جنگی به قلم هدایت الله بهبودی است. «حلبچه» عنوان گزارشی است از بمباران هوایی شهر تهران، حرکت به سوی حلبچه و مناطق موشک خورده و بمباران شده باختران (کرمانشاه) و مهران و ادامه مسیر سفر تا منطقه حلبچه. «سفر به قله‌ها» عنوان گزارش بازدید از مناطق آزاد شده بیت المقدس شش و پاوه و یاد شهید چمران، و پاسداران مظلوم شهید شهر پاوه و بازگشت به شهر تهران است. «کردستان عراق، حکایت ناگفته» عنوان گزارشی از سید یاسر هشترودی از کردستان عراق است و منطقه آزاد شده در عملیات‌های نصر هشت و بیت‌المقدس دو و «خاکریزهای ایمان» عنوان گزارشی از مرتضی سرهنگی از جبهه‌های جنوب، نماز جمعه اهواز و سخنان برادر معینیان فرمانده گردان از لشکر ولی‌عصر(عج) است. در نهایت «بهار در آبادان» هم عنوان گزارشی از ایثار و فداکاری و صبر مردم آبادان است و وصف شهیدی که خواست پس از شهادت، پیکر او را در میدان مین بیندازند تا شاید معبری برای رزمندگان بگشاید.

«ضربت متقابل»

کتاب «ضربت متقابل» عنوان پانصد و هفتاد و پنجمین اثر از مجموعه کتاب‌های پژوهش و نقد دفتر ادبیات و هنر مقاومت است. این اثر که برگزیده دوازدهمین جشنواره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس در رشته پژوهش نیز محسوب می‌شود، توسط گلعلی بابایی و حسین بهزاد به کارنامه عملیاتی سپاه محمد رسول الله(ص) در عملیات رمضان از تیر تا پایان شهریور ماه ۱۳۶۱ در چهارده فصل می پردازد.

«مدال و مرخصی»

کتاب «مدال و مرخصی» اثر هدایت الله بهبودی است و مجموعه خاطرات روایی داستانی یک اسیر عراقی است که در یازده خاطره، چشم‌دیده‌های خویش را از سال‌های جنگ بین ایران و عراق به تصویر کشیده است. سال‌های پر از خاطره‌های تلخ و شیرین مقاومت‌ها، رشادت‌ها، سرانجام یک تنه لشکری را به هزیمت واداشتن و شربت شیرین شهادت را لاجرعه سر کشیدن. به راستی چقدر زیباست، شنیدن خاطرات رزمندگان خودی را از زبان کسانی که به ناچار در صف غیر خودی قرار داشته و به چشم سر می‌دیده است. وعده الهی را که محقق می‌شده و سربازانش پله‌های رشادت و شهادت را یکی پس از دیگری می‌پیموده‌اند. در سال‌های جنگ و دفاع مقدس بسیار بودند اسیران عراقی که یا خود به اردوگاه دوست آمده یا اسیر شده بودند، پس آنگاه که چشم بر حقیقت گشوده، لب به اعتراف گشوده و خاطراتی را بازگو کرده‌اند که مدال و مرخصی یکی از آن خاطره‌ها است.

«نورالدین پسر ایران»

کتاب «نورالدین پسر ایران» خاطرات کسی است که هشت سال در متن جنگ زندگی کرده و امروز برای ماندگاری آن لحظه‌های بی‌نظیر از خاطراتش گفته است. روایت خاطرات سید نورالدین، سخت، شیرین و خواندنی است. تلاش معصومه سپهری به عنوان نویسنده اثر هم برای حفظ ملاحت و طنز مستتر در کلام نورالدین نیز قابل توجه و شایان تحسین است، با این حال متن کتاب بسیار روان و شیوا و ضمناً متعهد به استناد و حتی لحن صاحب خاطرات، روایت شده است. این کتاب اگرچه به خاطرات یک نوجوان خطه‌ آذربایجان پرداخته است، اما در جای جای کتاب ویژگی‌های «فرزند ایران بودن» نورالدین کاملاً پیدا است؛ ویژگی‌هایی چون صفا و صمیمیت، صداقت و صراحت، سادگی و بی‌تکلفی، سر نترس داشتن و شهادت‌طلبی که به‌ خوبی هم تصویر شده است.

«همپای صاعقه»

کتاب «همپای صاعقه» نوشته گلعلی بابایی و حسین بهزاد کارنامه‌ای تاریخی و مستند از شکل‌گیری لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) است، روایتی از یک مقطع زمانی شش ماهه از جنگ تحمیلی (از ابتدای دی ماه ۱۳۶۰ تا اواخر تیرماه گرم سال ۶۱) است. نویسندگان کتاب که خود از رزمندگان لشکر بیست و هفتم محمد رسول الله (ص) بوده و هستند بی‌آنکه خود به روایت ماجرا بپردازند، از زبان و بیان فرماندهان مفقود و شهید تیپ به روایتگری قصه‌ جنگ پرداخته‌اند. بهزاد و بابایی در یک تلاش مشترک چهار ساله نخستین کتاب از مجموعه پژوهشی تاریخی خود، با عنوان اصلی «حماسه» ۲۷ را به بازشناسی دوران فرمانده‌ زنده ‌یاد حاج احمد متوسلیان اختصاص داده‌اند. متن روایی و داستانی کتاب و کنار هم قرار گرفتن اسناد در دل حوادث، مخاطب را مشتاقانه به صفحات بعد راهنمایی می‌کند. «همپای صاعقه» در ۱۴ فصل غیر از موارد پیش‌گفته اسناد و عکس‌هایی را هم به ضمیمه خود دارد.

«یادداشت‌های خرمشهر»

کتاب «یادداشت‌های خرمشهر» توسط شهید بهروز مرادی نوشته شده است و مجموعه ای از  یادداشت‌ها و نامه‌های نویسنده در زمان حیات است. شهید مرادی اهل اصفهان بود اما در خرمشهر بزرگ شد و هنگام آغاز جنگ با بقیه رزمندگان در دفاع از خرمشهر همراه شد. بهروز نقاش زبردستی بود. تابلوی معروف «به خرمشهر خوش آمدید. جمعیت، ۳۵ میلیون نفر» از کارهای خلاقانه اوست.

«یاور صادق»

کتاب «یاور صادق» به نقل خاطرات محمدصادق بنایی در سال های انقلاب و دفاع مقدس می پردازد وی یکی از بازاریان قدیمی بوده که از قبل از انقلاب با رهبر انقلاب رابطه‌ای نزدیک و دوستانه داشته است و بخشی از این کتاب خاطراتی مربوط به همین دوستی گنجانده شده است. حسین نیری نویسنده اثر است و این کتاب با هدف روشن کردن بخشی از جنبه‌های پنهان مانده هشت سال دفاع مقدس تدوین شده است. کتاب حاضر، حاصل گفت‌وگوی بیست ساعته با ایشان است که بخشی از آن در شهر خامنه زادگاه حاج صادق بنایی- انجام گرفته است. مطالب اثر در سیزده گفتار تنظیم شده است و طی آن درباره زادگاه و خانواده، دوران تحصیل و ورود به دنیای کار صنعتی، دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای، جنگ تحمیلی و حوادث مربوط به آن، عملیات فاو و پایان جنگ سخن گفته شده است.

«خاک‌های نرم کوشک»

کتاب «خاک‌های نرم کوشک» اثر سعید عاکف به بیان خاطراتی از عبدالحسین برونسی به نقل از خانواده و همرزمان شهید می پردازد. این شهید قبل از انقلاب در روستای گلبوی کدکن از توابع تربت حیدریه به کار سخت و طاقت فرسای بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس حوزوی نیز روی آورده بود تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه‌های وحشیانه ساواک قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران زمینه‌های لازم برای رشد او مهیا شد و چنان لیاقتی از خود نشان داد که زبانزد همگان شد و نامش حتی در محافل خبری استکبار جهانی نیز راه یافت. رمز رستگاری شهید برونسی عبودیت و بندگی بی قید و شرط او در مقابل حق و حقیقت بوده است.

«عباس دست‌طلا»

کتاب «عباس دست طلا» نگاهی به عملکرد بسیجیان فنی و تعمیر کار واحد پشتیبانی و تدارکات سپاه پاسداران در دوران هشت سال دفاع‌ مقدس دارد. شروع این کتاب از زمانی قبل از دوماه مانده به جنگ است و در این اثر محبوبه معراجی پور به بیان خاطراتی از عباسعلی باقری می پردازد و هنگامی که او برای حضور در جبهه تردید داشته است. بخش دیگری از کتاب «عباس دست طلا» به ماجرای حضور خانواده باقری در اهواز و منطقه جنگی اختصاص دارد. فعالیت‌های وی تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ادامه پیدا می‌کند و مهارت او در تعمیر خودروها باعث می‌شود تا به او لقب عباس دست‌طلا را بدهند.

«سرباز کوچک امام»

کتاب «سرباز کوچک امام» روایتی از خاطرات آزاده مهدی طحانیان از کودکی تا دوره اخیر است، این کتاب به بیان اتفاقات ریز و درشت زندگی طحانیان پرداخته و ناب ترین بخش این خاطرات مربوط به سال های طولانی ای است که راوی در اردوگاه های نگهداری اسرای ایرانی در عراق سر می کرده. او به عنوان جوان ترین اسیر جنگی در زمان اسارتش به شدت کانون توجه بعثی ها بوده و به تبع آن شاهد ماجراهای تلخ و شیرینی است که در نوع خویش کم نظیر هستند. نقطه اوج این اتفاق ها ماجرای امتناع او از مصاحبه با «نصیرا شارما» یک زن خبرنگار هندی بی حجاب است. تدوین این کتاب را فاطمه دوست کامی برعهده داشته است و گفته می شود این اثر جامع ترین کتاب خاطره نگاری به لحاظ حجم و محتوا در عرصه «اسارت» و «فرهنگ ایثار و مقاومت» به شمار می‌آید.

«آن بیست و سه نفر»

کتاب آن بیست و سه نفر اثر احمد یوسف زاده حاوی خاطرات بیست و سه نوجوان است که توسط ارتش بعث، در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمدند و دیکتاتور عراق سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند. نگارش اثر از روی دست نوشته های یوسف زاده در سال ۷۰ است و همچنین متن فیلمی صورت گرفته است و برای نگارش آن مصاحبه هایی با آن نوجوانان دوران دفاع مقدس هم صورت گرفت، آنچه در این کتاب آمده است مستنداتی است که تدوین کننده کتاب آن را فراهم کرده است.

«دختر شینا»

کتاب «دختر شینا» یکی از آثار با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی می‌پردازد و این اثر را بهناز ضرابی زاده به رشته تحریر درآورده است. نویسنده در جایی پیرامون شخصیت اصلی کتاب می نویسد: درباره زندگی این شهید فعالیت‌های فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده، متوجه شدم قدم خیر در سن ۲۲ سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود ۵ فرزند، ازدواج نکرده و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد. این بانوی نویسنده اضافه کرد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.

«آتش به اختیار»

مجموعه «آتش به اختیار» مجموعه خاطراتی است به قلم حجت ایروانی از دیده بانان که در طول ایام پرفراز و نشیب جنگ به وظیفه حساس خود عمل کرده اند. در واقع در این مجموعه به سرگذشتی از دیده بانان سیار و نفوذی اختصاص دارد؛ کسانی که در عملیات کربلای ۵ کارآیی خود را به اثبات رساندند و از نظر تکنیکی و تاکتیکی مهارت کافی داشته اند. خود نویسنده کتاب یکی از دیده‌بانان روزهای جنگ بوده است. و این خاطرات که پیش از این دو خاطره آن در کتاب‌های «آلواتان» و «تپه‌های لاله سرخ» چاپ شده بود حرف‌های به یاد مانده او از پشت همان دوربین‌های خرگوشی و پریسکوپ است.

«پا به پای باران»

کتاب «پا به پای باران» دو گزارش از مناطق جنگی در جنوب است که آن را مرتضی سرهنگی و هدایت‌الله بهبودی در ۵۰ صفحه گردآورده‌اند. دیدار از جبهه‌های جنوب، مناطق جنگی، خانه‌ها و مردم جنگ‌زده، محتوای اصلی کتاب است. نویسندگان چندی پس از خاموشی جنگ در خرمشهر و آبادان به آن شهر رفته و از آن مناطق گزارش تهیه کرده‌اند.

«پیشانی شیشه‌ای»

کتاب «پیشانی شیشه‌ای» اثر محمد طیب مجموعه چهار داستان کوتاه در ارتباط با جنگ است که به قلم محمد طیب نگارش شده است و یکی از داستان‌های این مجموعه «خط خطا» نام دارد. پزشکی که در یکی از بیمارستان‌ها مشغول کار است روزی با جوانی روبه‌رو می‌شود که بر اثر سانحه تصادف به بیمارستان منتقل شده است. پزشک درمی‌یابد که او یکی از دانشجویان سابقش بوده که حمید نام دارد. حال حمید رو به وخامت می‌رود و پزشک در این اثنا خاطراتی را که با حمید داشته از نظر می‌گذراند. او به یاد می‌آورد روزی را که عازم جبهه بوده، در آن هنگام حمید و مادرش را در راه می‌بیند. حمید از او می‌خواهد که وساطت کرده مادرش را راضی کند تا برای بازدید جبهه‌ها برود. اما مادر به این کار راضی نمی‌شود. اکنون، پس از گذشت چندی از آن واقعه، آخرین لحظات حیات خود را سپری می‌کند.

«جدال در زیویه»

کتاب «جدال در زیویه» بر اساس خاطرات ۴ نویسنده تدوین شده است، در بخش نخست، خاطرات شهید محمدتقی مشکوری (که به عنوان تخریبچی در جبهه‌ها حضور داشته) تحت نام «یک بال و صد پرواز» آمده‌ است. در این خاطره، نحوه حرکت مین‌گذارها در هنگام عملیات، شجاعت این عزیزان، ملاقات یکی از مجروحان با امام زمان (عج) و شهید شدن بسیجیان تخریبچی در میدان‌های مین وصف شده است. در بخش دوم، خاطرات عباس پاسیار از جبهه‌های کردستان به چاپ رسیده است. در این خاطره، مبارزه برای آزادسازی بانه و سردشت از دست کومله و نبرد در منطقه زیویه تشریح شده است. بخش سوم، خاطرات ولی صابری تحت عنوان «دژ انصار» است که به فتح شلمچه و بیرون راندن دشمن از دژ مرزی و شهادت گروهی از بسیجیان اختصاص دارد. در بخش چهارم، خاطرات حمید حسینی در مورد عملیات کربلای چهار و شناسایی مناطق اطراف شلمچه آمده است.

«جنگ خیابانی»

کتاب «جنگ خیابانی» اثر سید نظام مولاهویزه  تلاش محدودی است که در حد توان به شرح و بیان جوانب گوناگون یک حادثه پیچیده و ریشه‌دار پرداخته است. مجموعه مصاحبه‌هایی که عده زیادی از پناهندگان عراقی درباره قیام مردم عراق پس از جنگ نفت شده، کتاب جنگ خیابانی را تشکیل داده است. نویسنده در کتابش، به قیام مردم جنوب عراق پرداخته و این‌طور نوشته است که پرداختن به قیام مردم شمال عراق مجال گسترده‌تر را می‌طلبد.

«زنده‌باد کمیل»

کتاب «زنده‌باد کمیل» اثر محسن مطلق از مجموعه کتاب‌های «خاطرات»، با موضوع «جنگ ایران و عراق» است، خاطراتی که نویسنده در یک دفتر نگاشته و چند سالی را در صندوقخانه خانه نگه داشته. اکنون خاطراتش را منتشر می‌کند تا همه، گرد و خاکی را که گردان کمیل به پا کرده، بخوانند.

«شانه‌های زخمی خاکریز»

کتاب «شانه‌های زخمی خاکریز» اثر صباح پیری است که در آن خاطرات نویسنده منعکس شده است. نویسنده اثر در دوران دفاع مقدس امدادگر بوده است و بعد از جنگ خاطراتش را به تفصیل بیان کرد و در قالب کتاب یاد شده منتشر شد.

«فرمانده من»

کتاب «فرمانده من» از مجموعه کتاب‌های «یادنامه» با موضوع «جنگ ایران و عراق» است. «فرمانده من» را رحیم مخدومی، احمد کاوری، داوود امیریان، علی‌اکبر خاوری‌نژاد، حسن گلچین، هادی جمشیدیان و عباس پاسیار به رشته تحریر درآورده‌اند. رحیم مخدومی یادواره‌ای از فرمانده بزرگوار، مدنی، نوشته است. مخدومی، صمیمت و مهربانی، شجاعت و دلاوری، محبوبیت و نحوه به شهادت رسیدن مدنی را بیان کرده است. احمد کاوری نیز حدیث صلابت و یادواره سید علی‌رضا قوام، معاون گردان نوح از لشکر امام رضا(ع) را در این کتاب آورده است. کاوری نیز از تواضع، متانت، خوشرویی، خوشگویی و از جاذبه‌های، شهید علیرضا قوام می‌گوید. داوود امیریان نیز یادواره حاج حسین طاهری، فرمانده گردان میثم را نوشته است. امیریان از اخلاق و رفتار، محبوبیت، زحمات و بی‌خوابی‌ها، سخت‌گیری و آموزش نیروها و آماده کردن آنها برای عملیات، عشق به حضرت زهرا و از تواضع و فروتنی طاهری می‌گوید. علی‌اکبر خاوری‌نژاد یادواره‌ای از فرمانده محمودیان، حسن گلچین خاطره‌ای از فرمانده علی غفاری، هادی جمشیدیان از خادمی فرمانده سپاه بانه کردستان و عباس پاسیار از محمد بروجردی فرمانده عملیات غرب، نوشته‌اند. اکنون، همه این فرماندهان که در کتاب، یادواره و خاطراتشان و شجاعت‌ها و دلاوری‌هایشان آمده است به درجه رفیع شهادت رسیده‌اند و این کتاب یادنامه‌ای از آنهاست که توسط افرادی که شاهد ایثار و فداکاری‌ها و دلاوری‌هایشان بوده‌اند، تنظیم شده است.

«لشکر خوبان»

کتاب «لشکر خوبان» در ۲۷ فصل تدوین شده است. راوی در ابتدا پس از شرح نحوه حضورش در جبهه که یکی از شیرین‌ترین بخش‌های کتاب به شمار می‌رود، به شرح حضورش در عملیات فتح‌المبین و مسلم ابن عقیل می‌پردازد و در ادامه پس از بیان چگونگی ورودش به واحد اطلاعات عملیات به شرح عملیات‌های شناسایی که در آن حضور داشته، پرداخته است که از وقوع عملیات بدر تا مرصاد را در بر می‌گیرد. این کتاب اثر معصومه سپهری استکه در بخش پایانی تصاویری از حضور رضایی (شخصیت اصلی) در جبهه‌ها را نیز نشان می‌دهد.

«نجیب»

کتاب مختصر و کم حجم «نجیب» مجموعه‌ای است از هفت داستان کوتاه چهار- پنج صفحه‌ای که «نجیب» نام یکی از همین داستان‌های کوتاه است. هرچند تقریبا هر کدام از داستان‌ها به قلم نویسنده‌ای متفاوت از دیگر داستان‌ها نگاشته شده است، اما در تمام آنها، در قالب اتفاقاتی گاه ساده، روحیات بسیجی و دلنشین جوانان مبارز در دفاع مقدس به خوبی نمایان گشته است و همین کوتاهی، سادگی و در عین حال جذابی، خواننده را تا آخر کتاب با خود می‌کشد.

«هنگ سوم»

کتاب «هنگ سوم» خاطرات یک پزشک اسیر عراقی به نام دکتر «مجتبی الحسینی» است، وی در قالب یک پزشک اسیر کتابچه‌ای از خاطرات خود را به رشته تحریر در آورد تا سندی گویا بر مظلومیت ملت و انقلاب اسلامی ایران باشد و حقیقت جنگ را، که براساس تمایل و برنامه‌ریزی آمریکا و با کمک‌های بی‌دریغ مالی عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس و حماقت صدام و حزب بعث به وقوع پیوست، برای جهانیان روشن‌تر سازد. یادآور می شود این کتاب توسط محمد حسین زوار کعبه ترجمه شده است.

«یاد یاران»

کتاب «یاد یاران» اثر حمید داوود آبادی با روح طنز و مزاحی که هرجای آن گسترده است حال و هوای بسیجیان را به تصویر می کشد. از ویژگیهای خوب این کتاب تصویرسازی خوبش از فضا و رویدادها است.

«خط فکه»

کتاب «خط فکه» برگرفته از یادداشت‌های شهید سیدمحمد شکری از جبهه‌های فکه، مهران، فاو و شلمچه است که در زمان حیات آن شهید نگاشته شده است. این شهید سال ۱۳۶۵ در بحبوحه نبردهایی که در جبهه‌های جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران اسلامی جریان داشت به عنوان یک امدادگر به شهادت رسید و یادداشت‌هایش از مشاهدات او در میدان‌های نبرد به عنوان اسنادی ارزشمند برای نسل‌های بعدی به یادگار مانده است.

«من زنده‌ام»

کتاب «من زنده ام» اثر معصومه آباد روایتگر زجرها و سختی هایی است که تعدادی از زنان در زندان های رژیم بعث عراق متحمل می شدند. خواندن حکایت اسارت، رنج‌ها، امیدها و تلاش‌های یک دختر هفده ساله ایرانی در طول چهار سال اسارت در عراق آنقدر جذابیت دارد که بتوان کتاب را تند و تند ورق زد و کلماتش را بلعید. ۱۱۶ صفحه ابتدایی کتاب شرح حال راوی از کودکی تا شروع جنگ است. کارگر بودن پدر راوی در شرکت نفت قبل از انقلاب و خیلی دلایل دیگر باعث شده تا این بخش از کتاب نکات جذاب زیادی برای خواندن و آشنا شدن با زندگی مردم آن روزگار داشته باشد. اما از اینجا به بعد و با آغاز جنگ بخش اصلی آغاز می‌شود و چون راوی در همان روزهای ابتدایی اسیر شده است، خواننده هم خیلی زود همپای راوی از بیابان‌های گرم خوزستان به زندان الرشید و بعد موصل و... سفر می‌کند.

«حماسه هویزه»

کتاب سفر سرخ اثر نصرت الله محمود زاده زندگی‌نامه داستانی درباره وقایع، سرگذشت، خاطرات و یادداشت های شهید سیدحسین علم الهدی است. این کتاب زوایای مختلف زندگی شهید علم الهدی را از کودکی تا آغاز مبارزات انقلاب روایت می کند و از حلقه های مطالعاتی تا فعالیت در منطقه و نقش آفرینی به عنوان یک هسته فرهنگی اجتماعی و تا مبارزات دانشجویی در مشهد و سخنرانی در خوزستان و در نهایت جهاد و شهادت در هویزه را شامل می‌شود. صحنه پردازی‌های دقیق از شکنجه یک کودک خردسال در زندان ستم‌شاهی تا محیط خانوادگی روحانی تا لحظه های حساس نظامی که ویژگی عموم نثرهای محمودزاده است در این کتاب نیز نمود عینی یافته است و خواننده را در روابط مختلف ۱۳ فصل کتاب بدون وقفه برای به پایان بردن داستان رهنمون می‌سازد. کار تحقیقی جدی صورت گرفته در این کتب که بر پایه ی اطلاعات موجود از شهید تا مصاحبه با شخصیت های مختلف حتی رهبر معظم انقلاب سامان یافته است به این مجموعه ۳۸۸ صفحه ای وزانت دو چندان داده است.

«گلستان یازدهم»

«گلستان یازدهم» خاطرات زهرا پناهی‌روا، همسر سردار شهید علی چیت‌سازیان، به قلم بهناز ضرابی‌زاده است. این کتاب با زبانی صادقانه به شرح زندگی یک ‌سال و هشت‌ماهة مشترک شهید چیت‌سازیان و همسرشان پرداخته است. فرمانده‌ای که در جبهه به دلیل مهارت‌های رزمی و شجاعتش به عقرب زرد معروف بود، در خانه با مادر و همسرش به اندازه‌ای با مهر و محبت رفتار می‌کرد که گویی این قلب رئوف هیچ‌گاه سابقه حضور در حرب و قتال را نداشت. «گلستان یازدهم» به زیباترین شکل توانسته‌ است قسمت مهمی از نیمه پنهان زندگی شهید چیت‌سازیان را به مخاطبان معرفی کند.

«اردوگاه عنبر»

مخاطب در کتاب اردوگاه عنبر سه خاطراه از آزادگان هوانیروز را که در بند ارتش بعثی اسیر بودند می خواند. اسرایی که در اردوگاه‌های «عنبر» و «الرشید» در بدترین شرایط روحی و جسمی قرار داشتند. تحمل و صبر این رزمندگان آزادگان در برابر شکنجه‌های کشنده بعثی‌ها، ارتباطات اسیران با هم و با زندانبانان خواندنی است. نویسنده در معرفی کتاب بخشی را با عنوان «دربارگاه جانان» آورده است، این روایت به ماجرای زیارت اسیران ایرانی در حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) و شکنجه آن‌ها توسط نیروهای بعث عراق اشاره دارد. حسین فرهنگ اصلاحی، مهدی گلابی و غلامحسین کهن از نویسندگان این کتاب هستند.

«تیپ ۸۳»

کتاب «تیپ ۸۳ » اثر محمدعلی دیباجی است که بر اساس صحبت های راویان نگاشته شده است. نویسنده آن را در ۱۲ قسمت و ۱۰۷ صفحه نوشته است و در آن گوشه هایی از مبارزات روحانیون و بسیجی ها در جبهه ها مورد توجه قرار گرفته است. این کتاب، دومین مجموعه از خاطرات روحانیون رزمنده است که از طرف واحد ثبت خاطرات تیپ مستقل ۸۳ امام جعفر صادق(ع) روحانیون رزمی- تبلیغی (در سال ۱۳۷۰) تهیه، جمع بندی و تدوین شده است.

«دسته یک»

کتاب «دسته یک» اثر اصغر کاظمی جلد اول از یک مجموعه دو جلدی است که در آن حال و هوای یک گروه بیست و نه نفره و صحبت های آنها در شب عملیات جمع آوری شده است. این کتاب، بخشی از گذشته و آینده این افراد را نیز شامل می شود. نویسنده و محقق اثر از سال ها سرگرم تهیه آثار، نگارش احوال و تدارک مقدمات این کتاب بوده است. این کتاب شامل سه بخش و ۱۶ فصل است. در هر فصل، داستانی به زبان راوی نقل می‌شود. نام راوی، رسته و سمت، تاریخ و محل نخستین مصاحبه در ابتدای هر فصل و مستندات فصل که شامل نام و نام خانوادگی، اسناد مکتوب، عکس و اسناد غیر مکتوب، بیوگرافی و در برخی فصل‌ها مصاحبه با خانواده شهید در پایان فصل ارائه شده است. این کتاب، شامل ۵ پیوست «فهرست اسامی شهدای دسته یک»، «عکسها» و ... است.

«عبور از آخرین خاکریز»

کتاب «عبور از آخرین خاکریز» از اسرات فردی عراقی به نام دکتر احمد عبدالرحمن می گوید که در آخرین ساعات آزادی خرمشهر خود و دوست مجروحش را تسلیم رزمندگان ایرانی می‌کند. این کتاب که توسط محمدحسین زوارکعبه ترجمه شده، در پانزده فصل مجزا به رشته تحریر درآمده است. دکتر احمد عبدالرحمن که در اکتبر ۱۹۷۹وارد ارتش عراق شده بود سرانجام پس از اعزام از سوی لشکر عراق به خرمشهر، در لحظات آغازین فتح خرمشهر در ماه می ۱۹۸۲ به عنوان پزشک توسط نیروهای ایرانی به اسارت در می‌آید. احمد عبدالرحمن به ذکر نکات و وقایعی از جنگ ۸ ساله می‌پردازد که در نوع خود (به‌خصوص از این نظر که راوی عراقی است) برای خواننده تازگی دارد.

«مقتل»

کتاب «مقتل» اثر محمد بکایی حاوی ۷ داستان جنگی است این مجموعه داستان در سال ۱۳۶۹ برنده جایزه اولین دوره کتاب سال دفاع مقدس شد.

«یادداشت‌های ناتمام»

کتاب «یادداشت‌های ناتمام» اثر علی سمندریان یادداشت‌های روزانه شهید از پنج عملیات است. اما در این کتاب مخاطب فقط با چهار دفتر او از عملیات‌های والفجر یک، بدر، والفجر هشت و کربلای یک روبه‌رو می‌شود. دفتر پنجم با عنوان «عملیات تکمیلی کربلای» ۵ در تیرماه سال ۱۳۸۰ گم شده است. زهرا یزدی‌نژاد، گردآورنده کتاب هم بدون دخل و تصرف، یادداشت‌ها را در کتاب گنجانده است.

«فرنگیس»

کتاب خاطرات «فرنگیس» حیدرپور اثر برگزیده جایزه کتاب سال دفاع مقدس به قلم مهناز فتاحی است که به روایت خاطرات زنی شجاع که در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند می پردازد. او در مجاهدت خود توانست نیروی دشمن را به خاک و خون بکشاند، رهبر انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده بودند و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند. شخصیت اصلی کتاب زنی کرمانشاهی است که از قضا در روستایی نزدیک گیلان غرب زندگی می‌کند، رفتارش پر ابهت‌تر از تندیس تبر به دستش در کرمانشاه و دلی مهربان دارد. فرنگیس برای سالیان سال خسته و کلافه از دوربین و مصاحبه زیر بار تعریف خاطراتش نمی‌رفت تا اینکه بالاخره در این کتاب حاضر به روایت بخشی از حوادثی شد که در طی سالیان جنگ بر وی گذشته است. کتاب فرنگیس در ۱۲ فصل تنظیم شده که با یک مقدمه شروع می‌شود و پایان‌ بخش آن «کلام آخر» است.

«جنگ پابرهنه»

کتاب «جنگ پا برهنه» نوشته رحیم مخدومی شامل ۲۴ خاطره راوی از مقاطع مختلف جنگ و از جمله عملیات‌های والفجر ۸ و کربلای ۵ است که با محوریت بیان دشواری‌های زندگی رزمندگان در دوران دفاع مقدس بیان شده است. شاید معرو ف‌ترین اثر مخدومی که می‌توان آن را به نوعی هم داستان بلند گفت و هم سفرنامه‌ای به مناطق جنگی (چرا که به زبان اول شخص بیان شده است) «جنگ پابرهنه» باشد. در این اثر، مخدومی هر از گاهی با توصیفات خود، خواننده را شیفته حال و هوای جبهه‌ها می‌کند و از سیر داستان خارج و به توصیف پیرامون خود می‌پردازد. این در حالی است که نه تنها رشته کلام از دست نمی‌رود، بلکه برای نسل جوانی که با فضای جنگ آشنا نیست، بیشتر جذاب است.

«گزارش یک بازجویی»

کتاب «گزارش یک بازجویی» حاصل مراحل بازجویی و زندگی اردوگاهی سرهنگ محمدرضا جعفرعباس الجشعمی است که توسط «مرتضی بشیری» برای دفتر ادبیات و هنر مقاومت نوشته شده است. این کتاب ۳۸ صفحه‌ای برای اولین بار درسال ۱۳۶۹ چاپ شد و مقام معظم رهبری در چهارم اسفند همان سال آن را مطالعه کرده و تقریظی بر آن نوشتند.

«از الوند تا قراویز»

 کتاب «از الوند تا قراویز» اثر مشترکی از گلعلی بابایی و حسین بهزاد است که جلد یکم از مجموعه کتاب‌های کارنامه عملیاتی استان همدان محسوب می شود. این کتاب دارای هشت سرفصل است که فصل نخست آن به معرفی استان همدان و چگونگی شکل گیری نهضت امام خمینی(ره)، فصل دوم به شروع درگیری‌های کردستان و اعزام رزمندگان همدان به کردستان و بررسی اتفاقات اخیر، فصل سوم به اتفاقات آن زمان استان همدان (قبل از شروع جنگ تحمیلی)، فصل چهارم به کردستان و ماجرای آزادسازی سنندج، فصل پنجم به ماجرای کودتای نوژه و چگونگی شکل گیری شبکه براندازی و مقابله با آن، فصل ششم به تشکیل جبهه همدان و شکست کودتای نقاب و شکست اقدامات آمریکا در طبس، فصل هفتم به موضوع آغاز کننده اصلی جنگ و حمایت آمریکا و شورای روابط خارجی و فصل هشتم به چگونگی شکل گیری آرایش نظامی عراق برای حمله به ایران اختصاص دارد. دراین  کتاب به علل شکل‌گیری تشکل‌های مبارز در همدان، پیش از انقلاب و نقش شهید آیت الله سید اسدالله مدنی پرداخته شده است. در بخش مهمی از این کتاب حوادث کودتای ۱۸ تیر سال ۱۳۵۹ معروف به کودتای نوژه، چگونگی شکل‌گیری گروهک‌های ضد انقلاب در خارج از ایران و نقش مبارزان همدان در دستگیری و خنثی کردن کودتا بیان شده است.

«پرواز شماره ۲۲»

کتاب «پرواز شماره ۲۲» مشتمل بر یادداشت‌ها و خاطرات خلبانان اسیر شده عراقی، عصام عبدالوهاب الزبیدی است. این خلبان در طول دوران جنگ تحمیلی توسط ایرانی‌ها اسیر شده بود و بخشی از خاطرات خود را در زندان نوشت. این خلبان در این کتاب در مورد رژیم بعث و شرایط نظامیان عراقی به توضیح می‌پردازد. در طول دوران ۸ سال دفاع مقدس، عراقی‌های بسیاری به دست ایرانیان اسیر شدند. بسیاری از این اسرا در ایران شیعه شدند و حتی برخی از آن‌ها بعد از جنگ در ایران باقی ماندند و در ایران به زندگی خود ادامه دادند. یادآور می شود این کتاب را محمدحسین زوارکعبه ترجمه کرده است.

«نونی صفر»

کتاب «نونی صفر» مشتمل بر خاطرات سید حسن شکری از ایام حضور در جبهه‌های جنگ ایران و عراق است. وی در این خاطرات به چگونگی رزم در مناطق جنگی فاو، ام‌القصر، مهران، کانال پرورش ماهی و عملیات‌های والفجر ۸ (سه‌راه نمک)، کربلای ۱ (سنگ‌شکن) و عملیات تکمیلی کربلای ۵ (نونی صفر) پرداخته است. سید حسن شکری، چهره‌ای است که منوّرهای زیادی او را دیده‌اند. این جوان خوش قد و بالا از بچه‌های گردان حبیب‌بن‌مظاهر بوده است. سید حسن شکری نام کتابش را هم به نام یکی از همین عملیات‌ها «نونی صفر» گذاشته است. در کتاب به طور مفصل و جزءبه‌جزء به شرح سه عملیات پرداخته می‌شود. ابتدا به عملیات والفجر ۸ می‌پردازد و در ادامه، عملیات کربلای ۱ (سنگ‌شکن) را توضیح می‌دهد و در قسمت پایانی کتاب به عملیات تکمیلی کربلای ۵ (نونی صفر) پرداخته است. این عملیات در ١٠ اسفند ۱۳۶۵ با رمز «یا فاطمه‌الزهرا(س)» برای تصرف کانال نونی صفر که تاکنون چند گردان برای تصاحب آن متلاشی شده بودند، آغاز می‌شود.

«سفر به شهر زیتون»

کتاب «سفر به شهر زیتون» اثر جواد جزینی خاطرات و گزارش‌هایی درباره حضور هنرمندان و نویسندگان در سفر به رودبار و منجیل زلزله‌زده را روایت می‌کند. این کتاب گزارش پشت صحنه‌ای است از وقایعی که پس از زلزله برای شهرهای زلزله‌زده رخ داده است. این یادداشت‌ها از دو نظر حایز اهمیت است؛ یکی آنکه مخاطب گزارشی از رخدادهای پشت صحنه این رویداد را نظاره می‌کند و دوم اینکه این اثر می‌تواند مورد استفاده پژوهشگران، جامعه‌شناسان و هلال احمر قرار گیرد. از سوی دیگر توجه به بعد روانی زلزله است و اینکه کتاب حاضر توانسته است چند صد نفر کودک و نوجوان را زیر چتر حمایتی خود بگیرد. حضور نویسندگان در این مواقع وظیفه آنان است و متاسفانه این اتفاق به دلیل کمبود بودجه در زمان رخ دادن زلزله بم رخ نداد.

«فرهنگ جبهه: شوخ طبعی‌ها»

کتاب «فرهنگ جبهه: شوخ طبعی» اثر محمد فهیمی و محسن مهرآبادی است و از آنجایی که کنار هم قرار دادن شوخ طبعی رزمندگان در جبهه می تواند کمی غیر منتظره باشد این اثر را به خاص کرده است. اما آنچه این کتاب نشان می دهد حاکی از این است که در جبهه ها شوخ طبعی جایگاه خاصی داشته است و رزمندگان در چهار قلمرو عبادی، جنگ و شهادت، خوردن و آشامیدن و روابط اجتماعی با یکدیگر شوخی می کردند. این شوخی ها در سه نوع طنز کلامی، تصویری و محتوایی به کار برده می شدند.

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۳۰
شهریور

دیدم که جانم می‌رود

شهید مصطفی کاظم زاده در ۹ شهریورماه ۱۳۴۴ در محله شاهپور دیده به جهان گشود. این کتاب به زندگینامه، آشنایی، آشنایی با امام، عضویت در حزب الله شرق تهران، حضور در جبهه و آشنایی با رزمندگان دفاع مقدس، عملیات رمضان، وصیت نامه خوانی، تشییع و شهادت و ... به همراه آلبوم تصاویر و اسناد منتشر شده در مطبوعات کشور در هنگام شهادت وی می‌پردازد.

این کتاب اثر حمید داود آبادی و توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
چه کار باید می‌کردم، اصلا چه کار می‌توانستم بکنم؟ مصطفی داشت می‌رفت: تنهای تنها. اما من نمی‌خواستم بروم اصلا من اهل رفتن نبودم. نه می‌خواستم خودم بروم نه مصطفی. تازه او را کشف کرده بودم برنامه‌ها داشتم برای فردا‌های دوستی مان حالا او داشت می‌رفت. او داشت می‌شد رفیق نیمه راه، من که ماندم. من که اصلا اهل رفتن نبودم ماندن مصطفی، برای من خیلی مهم و با ارزش‌تر بود تا رفتنش. حالا باید او را چه طوری از رفتن منصرف می‌کردم. بدون شک خودش بود. مگر نه اینکه من نخواستم بروم و نرفتم پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس می‌کرد که نرود حتما می‌توانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری می‌کردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود باید با خواست و تمایل او نظر خدا را هم برمی‌گرداندم.

کتاب «از معراج برگشتگان»

این کتاب درباره خاطرات حمید داوودآبادی در طی سال‌های ابتدایی انقلاب تا پایان جنگ است و فصلی دارد که به آشنایی وی و شهید «مصطفی کاظم زاده» می‌پردازد. این فصل یکی از بخش‌هایی بود که خیلی مورد توجه و استقبال مخاطبان قرار گرفت. به همین دلیل نویسنده تصمیم گرفت محتوای آن فصل از کتاب را با خاطراتی که از آن شهید از سال‌های بعد از جنگ دارد ضمیمه کند و همراه با عکس و اسناد که از این شهید برجای مانده است به صورت یک کتاب مستقل منتشر کند.

پایی که جا ماند

کتاب «پایی که جا ماند» یادداشت‌های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان‌های مخفی عراق است. سید ناصر حسینی پور این کتاب را به گروهبان عراقی «ولید فرحان» سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت  که در زمان اسارت، او را بسیار شکنجه و آزار داده، تقدیم کرده است.

سید ناصر چهارده ساله بود که به جبهه رفت و در شانزده سالگی در آخرین روز‌های جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقی‌ها درآمد، وقتی اسیر شد یک پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است. با این حال تصمیم می‌گیرد در دوره بعد از اسارت باز هم دیده‌بان اتفاقات و حوادث باشد، اما این بار بدون دوربین و دکل. او دیده‌ها و شنیده‌هایش را در کاغذ‌های کوچکی که از حاشیه روزنامه‌ها و کتاب‌های ارسالی سازمان مجاهدین خلق جمع آوری کرده است، با رمز می‌نویسد و در لوله عصایش جاسازی می‌کند.

کتاب «پایی که جا ماند» اثر سید ناصر حسینی پور  توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
امروز بعدازظهر دمای هوا نسبت به روز‌های قبل چند درجه کمتر بود. هر چند برای ریختن آتش تهیه از غروب تا موقع طلوع خورشید مشکلی نبود؛ برای دشمن، مشکل در روز و گرمای بالای ۴۵ درجه بود. دشمن با شلیک گلوله‌های دودزا و فسفری برای ثبت تیر، جاده خندق و جاده‌های عقبه و پشتیبانی ما از جمله جاده‌های سیدالشهدا، بدر قمربنی‌هاشم، صاحب الزمان، شهید همت و جاده جدیدالاحداث شفیع‌زاده معروف به توپخانه را گراگیری کرد. در این‌جور مواقع دشمن جاده‌ها، سنگر‌های فرماندهی، محل تجمع نیروها، آتشبار‌های ادوات و توپخانه را با گلوله‌های دودزا نشانه‌گیری می‌کرد، دیده‌بان‌های عراقی محل اصابت گلوله‌ها را رصد کرده و برای پاتک ثبت تیر می‌کردند. آن‌طور که بچه‌های اطلاعات قرارگاه می‌گفتند، عراقی‌ها روبه‌روی جزیره مجنون فقط ۱۳۰ کاتیوشا در خط دومشان مستقر کرده بودند.


دا

«دا» کتابی است درباره خاطرات سیده زهرا حسینی در زمان جنگ و محاصره خرمشهر و در حدود ۷۰ بار تجدید چاپ شده است. گذشته از نقد‌های فراوانی که بر این کتاب وجود دارد به بررسی مختصر آن از زبان عبدالحمید جعفری می‌پردازیم. کلمه «دا» همان دایه یا دایکه یا دالکه یا مادر به زبان کردی است که مخفف آن می‌شود «دا». کتاب دا خاطرات سیده زهرا حسینی، یکی از دختران شجاع خرمشهر است که آن را به مادرش تقدیم کرده است.

کتاب «دا» اثر سیده زهرا حسینی  توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
رفتم طرف شیلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز کردم. خدا را شکر آب می‌آمد. اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز پیرمرد خاکمال کرده بودم شستم. بعد دستم را پر از آب کردم و به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام شد و دهانش را به آب نزدیکتر کرد، ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش را از سر گرفت... بی تابی بچه را که می‌دیدیم به بی کسی و بی پناهیش فکر می‌کردم و می‌خواست دلم بترکد. دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. رفتم توی همان وانتی که هنوز مشغول تخلیه جنازه هایش بودند، نشستم. چهره زن‌های کشته شده در نظرم بود. یعنی کدامیک از این‌ها مادر این طفل معصوم بودند؟


دختر شینا

«دختر شینا» روایت خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید. قدم خیر محمدی کنعان (۱۳۴۱)، راوی کتاب، در ۱۴ سالگی با ستار (صمد) ابراهیمی هژیر ازدواج می‌کند و صاحب پنج فرزند می‌شوند. در بیست و چهار سالگی شوهرش را در جنگ از دست می‌دهد و از آن زمان و با وجود ۵ فرزند، ازدواج نکرد و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.

بهناز ضرابی‌زاده که نگارش این اثر را برعهده داشته، درباره شخصیت راوی کتاب می‌نویسد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می‌کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب‌های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.

کتاب «دختر شینا» توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
داشتم از پله‌های بلند و بسیاری که از ایوان آغاز می‌شد و به حیاط ختم می‌شد، پایین می‌آمدم که یک‌دفعه پسر جوانی روبه‌رویم ظاهر شد، جا خوردم،زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می‌شنیدم که داشت از سینه‌ام خارج می‌زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آن‌جا هم یک‌نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می‌کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بودم، گفت: قدم چه شده؟ چرا رنگت پریده؟ کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او بسیار راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیک‌تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: فکر کردم عقرب تو را زده پسر ندیده.


من زنده ام

کتاب «من زنده ام» در حوزه اسارت و بخشی از خاطرات نانوشته ۴ بانوی اسیر ایرانی به نگارش در آمده تا پاسخگوی بسیاری از سوالات بدون پاسخ در حوزه اسارت بانوان ایرانی در زندان‌های رژیم بعثی در دوران هشت سال دفاع مقدس باشد. سی و چند روز بیشتر از حمله‌ رژیم بعث به ایران نگذشته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی به دست نامحرمان اسیر شدند. «بنات الخمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند. بعثی‌ها اول که ماشینشان را محاصره می‌کنند، از خوشحالی پایکوبی می‌کنند و پشت بی سیم به فرماندهان شان اعلام می‌کنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظامی می‌گویند از نظر ما شما ژنرال‌های ایرانی هستید.

عنوان کتاب که بر روی جلد چاپ شده، دستخط معصومه آباد است. آن روز که برای فرار از بی خبری مفقودالاثری برای خانواده اش یا هر کسی که می‌توانست فارسی بخواند نوشته بود: «من زنده ام. معصومه آباد»
این کتاب به تقریظ سید علی خامنه‌ای و توسط انتشارات بروج به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
نمی‌خواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان بنت الخمینی و ژنرال به من جسارت و جرأت بیشتری می‌داد. اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود می‌ترسیدم. نمی‌توانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دلم روضه‌ امام حسین می‌خواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه‌ عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب...

وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادر‌ها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سرباز‌های عراقی که این صحنه را دیدند، به آن‌ها تشر زدند که چرا جا باز می‌کنید و روی دست و پای هم نشسته اید؟ و با اسلحه هایشان برادر‌ها را از هم دور می‌کردند. نگاه‌های چندش آور و کش دارشان از روی ما برداشته نمی‌شد. یکباره یکی از برادر‌ها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیل‌های پرپشت و با لهجه‌ی غلیظ آبادانی، جواد (مترجم ایرانی عراقی ها) را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیرفهم بشن. رو به سرباز‌های بعثی کرد و گفت: به من می‌گن اسمال یخی، بچه‌ی آخر خطم، نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هرخطش برای دفاع از ناموسمونه ما به سر ناموسمون قسم می‌خوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت:ما به سبیلمون قسم می‌خوریم. چشمی که ندونه به مردم چطور نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زن‌ها رو به اسارت می‌گیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده...

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۰۵
شهریور

معرفی و خلاصه کتاب عادت های اتمی اثر جیمز کلیر

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب عادت های اتمی خلاصه برداری شده است!

جیمز کلیر، نویسنده و سخنور مطرحی است که بر روی عادات، روش‌های تصمیم‌گیری و روند مداوم بالا بردن کیفیت زندگی تمرکز دارد. او یکی از متخصصان برجسته‌‌ی بین‌المللی است که مطالعات گسترده‌ای درباره‌ی عادت‌ها، تحلیل رفتارهای پیچیده‌ی انسانی و تبدیل آن‌ها به رفتارهای ساده‌‌ روزمره دارد. یکی از عوامل شهرت او نوشتن کتاب عادت های اتمی است که در زمره کتاب‌های پر فروش نیویورک تایمز قرار دارد. از این کتاب که یکی از شناخته‌شده‌ترین کتاب‌های حوزه‌ی کسب و کار است به عنوان راهنمای جامعی درباره‌ی چگونگی تغییر عادت‌های بد و جایگزین کردن آن‌ها با عادت‌های خوب یاد می‌شود. او در این کتاب با کمک گرفتن از مباحث زیست‌شناسی و روانشناسی، یک دستورالعمل کاربردی و جامع درباره‌ی عادت‌های اتمی در اختیار مخاطب می‌گذارد. کلیر، کتابش را جامع‌ترین و کاربردی‌ترین راهنما برای خلاص شدن از دست عادت‌های بد و ایجاد عادت‌های خوب می‌داند. به نظر او ممکن نیست کتابی علمی‌تر از کتاب عادت‌های اتمی در موضوع عادت‌ها و بهبود آن‌ها پیدا کنیم.

او در این کتاب، مخاطبان خود را با داستان‌هایی واقعی درباره‌ مدال‌آوران طلای المپیک، هنرمندان برنده‌ی جایزه‌ آواردز، رهبران موفق تجاری، پزشکان موفق و ستاره‌های دنیای کمدی درگیر می‌کند تا در نهایت بتوانند از تجربیات آن‌ها درباره‌ی استفاد از علم عادت و تقویت مهارت‌ها و رسیدن به بالاترین نقطه‌ی موفقیت در زمینه‌ فعالیتشان الهام بگیرند. عادت‌های اتمی، مسیر متفاوتی از پیشرفت و موفقیت را پیش روی شما می‌گذارد و ابزار و تکنیک‌های لازم را برای رها شدن و تغییر عادت‌های بد در اختیارتان قرار می‌دهد.

کتاب عادت های اتمی چه می گوید؟

خلاصه کتاب عادت های اتمی

کلیر در کتاب عادت های اتمی در تلاش است تا مخاطب را با قدرت عادت‌ها در جهت‌دهی روش زندگی آشنا کند. به عقیده‌ی او اگر شما عادت‌های بدی دارید و نمی‌توانید آن‌ها را کنار بگذارید، ایراد از شما نیست، مشکل از سیستمی است که در آن گرفتار شده‌اید. عادت‌های بد در ذات خود مدام در حال تکرار هستند و سیستم اشتباه تغییر عادت، اجازه نمی‌دهد که از شر آن‌ها خلاص شوید.

تعریف عادت در کتاب عادت های اتمی

پیش از ورود به دنیای کتاب لازم است بدانیم منظور نویسنده از عادت های اتمی چیست؟ کلیر معتقد است عادت های اتمی عادت‌های کوچکی هستند که ما سال‌هاست به طور مستمر گرفتار آن‌ها  هستیم و به صورت خودآگاه نمی‌دانیم که چقدر در زندگیمان تأثیرگذار هستند. در این کتاب، عادت‌‌ها تصمیمات کوچکی هستند که  هر روز می‌گیرید و کارهایی که انجام می‌دهید. حدود ۴۰ درصد رفتارهای روزانه شما  طبق عادت‌هایتان شکل می‌گیرند. بنابراین، عادت‌ها مشخص می‌کنند که شما چقدر خوشحال یا ناراضی و موفق یا ناموفق هستید و یا حتی ظاهر شما هم در نتیجه‌ی عادت‌های شما به وجود می‌آید. کارهایی که به طور مستمر و روزانه انجام می‌دهید در نهایت، شخصیت شما را به وجود می‌آورند. همه‌ی چیزهایی که به آن‌ها اعتقاد دارید، چیزهایی که تمایل دارید درباره‌شان بنویسید یا بخوانید، همه و همه از عادت‌های شما شروع  می‌شوند. اگر یاد بگیرید که عادات خود را تغییر دهید می‌توانید امیدوار باشید که زندگی‌تان به طرز شگفت‌انگیزی تغییر کند.

تأثیر عادت های اتمی بر همه‌ی جنبه‌های زندگی

کلیر معتقد است که عادت های اتمی بر همه‌ی جنبه‌های زندگی سایه انداخته‌اند و می‌توانند روش و مسیر زندگی هر کسی را تعیین کنند. جملات کلیدی او را درباره‌ این موضوع در کتاب عادت های اتمی با هم مرور می‌کنیم.

  • چیزهایی که به دست می‌آورید، تابعی از عادت‌های شما هستند.
  • دارایی‌های شما تابعی از عادت‌های مالی شما است.
  • وزن شما نتیجه‌ی عادت‌های غذایی شما است.
  • دانش و آگاهی شما نتیجه‌ی عادت‌های یادگیری شما است.
  • شلختگی شما نتیجه‌ی عادت بی نظمی شما است.

در واقع هر آنچه را که  روازنه تکرار می‌کنید، دریافت می‌کنید.

اهداف در مقابل سیستم

خلاصه کتاب عادت های اتمی

نویسنده تعاریف خاص خودش را در مورد اهداف و سیستم‌ها دارد. به باور او، اهداف به نتایجی مربوط هستند که می‌خواهید به آن‌ها دست پیدا کنید و سیستم‌ها فرآیندهای هستند که در نهایت منجر به نتایج می‌شوند. اهداف، جهت و راه و روش زندگی را تعیین می‌کنند و سیستم‌ها برای پیشرفت همان راه و روش‌ها نیاز هستند. نکته‌ی جالب اینکه به نظر کلیر، برندگان و بازندگان اهداف مشترکی دارند فقط سیستم‌های آن‌ها با هم تفاوت دارد. اهداف شادی‌ها را محدود می‌کنند. شما آن‌ها را وضع می‌کنید که در بازی پیروز شوید اما در واقع، این سیستم‌ها هستند که می‌توانند منجر به ادامه‌ی بازی شوند. بنابراین شما به سطح اهداف خود نمی‌رسید بلکه فقط در سطح سیستم‌های خود قرار می‌گیرید.

۳ لایه‌ای که رفتار شما را تغییر می‌دهند

کلیر در قسمت دیگری از کتب عادت های اتمی موضوع تغییر عادت‌ها را مطرح می‌کند. او معتقد است تغییر عادات  به دو دلیل می‌توانند موضوع چالش برانگیزی باشند. اول اینکه سعی می‌کنید عادت اشتباهی را تغییر دهید و دوم اینکه سعی می‌کنید عادت‌های خود را به روش اشتباهی تغییر دهید. او در جایی از بحث تغییر عادت های اتمی، از سه لایه حرف می‌زند که در فرآیند تغییر عادت‌ها می‌توانند دستخوش تغییرات شوند.

  • اولین لایه، نتایج شما را تغییر می‌دهد. اهدافی مانند کاهش وزن، انتشار یک کتاب جدید و برنده شدن در مسابقات قهرمانی، نتایج اهدافی هستند که در این سطح قابل تغییر هستند.
  • لایه‌ی دوم، فرآیند شما را تغییر می‌دهد. این سطح از تغییر به تغییر عادات و سیستم‌های شما مرتبط است. مانند اجرای یک برنامه جدید در باشگاه، ایجاد تغییراتی در میز کار برای راحتی بیشتر و شروع یک تمرین مراقبه‌ی جدید.
  • سومین و در واقع عمیق‌ترین لایه، هویت شما را تغییر می‌دهد. این سطح از تغییرات با اعتقادات، جهان‌بینی، خودشناسی و قضاوت‌های شما در ارتباط است.

راه حلی که نویسنده پیشنهاد می‌دهد، تمرکز روی عادت‌ های اتمی است که با هویت سر و کار دارند. با این رویکرد، شما باید تغییرات را با تمرکز روی چیزی که می‌خواهید به آن تبدیل شوید، شروع کنید. رفتارهای ناسازگار با نفس و شخصیت هر انسانی، معمولا دوامی نخواهند داشت. به طور مثال  شما تمایل دارید که پول بیشتری به دست آورید ولی اگر شخصیت شما  به جای تولید پول، به مصرف‌گرایی گرایش دارد، تقریبا هیچ گاه نمی‌توانید به ثروت کلانی دست پیدا کنید.

کلیر در این بخش از کتاب مثال جالبی می آورد. شخصی برای اولین بار تصمیم گرفت که ناخن‌هایش را مانیکور کند. با این هدف که به خاطر هزینه‌ای که بابت انجام این کار پرداخت می‌کند، دست از عادت غلط ناخن جویدن بکشد. او در نهایت به این هدف رسید ولی نه به این دلیل. بلکه به این خاطر که احساس کرد ناخن‌هایش هیچ گاه به این زیبایی و تمیزی نبوده‌اند و به ناخن‌هایش افتخار می‌کرد. نکته‌ اصلی وقتی است  که یک عادت به بخشی از هویت شما تبدیل می‌شود. تعریفی که از خودتان ارائه می‌دهید بسیار به عادت های اتمی شما مرتبط است. اگر علاقه‌مند به تغییر هستید و می‌خواهید به چیزی که دوست دارید تبدیل شوید، باید رفتارهای جدید را تجربه کنید. اگر تغییرات کوچک صورت نگیرد، هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد. جان کلام این است که انتخاب کنید چه نوع شخصیتی می‌خواهید داشته باشید و با تغییرات کوچک، فرآیند تبدیل شدن را شروع کنید.

در ادامه کلیر، راه‌کارهایی برای رها شدن از چنگ عادت های اتمی بد و تبدیل آن‌ها به عادت‌های اتمی خوب ارائه می‌دهد. او معتقد است بزرگترین تهدیدی که بر سر راه موفقیت قرار دارد، شکست نیست بلکه کسالت است. عادت های اتمی بد موجب کسالت شما می‌شوند؛ زیرا دیگر نمی‌توانند مانند گذشته شما را خوشحال کنند. به یک دلیل ساده! چون تبدیل به عادت شده‌اند. تنها راه نجات از این کسالت و افسردگی، رفتن به سراغ راه‌هایی است که بتواند روح تازه‌ای بر رفتارهایتان بدمد.

روش های تغییر عادت های اتمی

خلاصه کتاب عادت های اتمی

کلیر راه‌های مختلفی برای تغییر عادت های اتمی پیشنهاد می‌دهد. یکی از این روش‌ها این است که لیستی با دو ستون ایجاد کنید. در ستون اول عادت‌هایی را که هر روز انجام می‌دهید بنویسید و در ستون دوم اتفاقاتی را که روزانه برایتان می‌افتد یادداشت کنید. با بررسی این دو ستون می‌توانید بهترین لایه را برای تغییر در سبک زندگی خود و ایجاد عادت‌های جدید پیدا کنید. تغییر عادت‌های اتمی در محیط جدید آسان‌تر انجام می‌شود؛ زیرا مکان‌های تازه به شما این امکان را می‌دهند تا از نشانه‌ها و محرک‌هایی که شما را به انجام عادت‌های فعلی تشویق می‌کنند دور بمانید. یک مکان جدید مانند یک کافی‌شاپ متفاوت، نیمکتی در پارک یا گوشه‌ای از خانه که به ندرت در معرض استفاده است را پیدا کنید و در آنجا دفترچه‌ی عادت های اتمی خود را بنویسید. برای نهادینه کردن یک عادت جدید در خود، بسیار مهم است که از قانون تکرار پیروی کنید. در مراحل اولیه، انجام دادن عادت جدید به شکل کامل و بی نقص آنقدر اهمیت ندارد اما تکرار کردن را نباید فراموش کنید. نویسنده در جایی از کتاب می‌گوید یکی از سؤالاتی که مردم همیشه از من می‌پرسند این است که چقدر طول می‌کشد تا یک عادت جدید را بسازیم؟ ولی در واقع سؤال درست‌تر این است که چقدر طول می‌کشد تا یک عادت جدید ایجاد شود. به بیان دیگر، چند بار باید یک عادت جدید را تکرار کنیم؟

چگونه عادت‌ های اتمی بد را از بین ببرید

  • آن‌ها را نامرئی کنید و طوری رفتار کنید که انگار هیچ گاه چنین عادت‌هایی نداشته‌اید.
  • نشانه‌های عادت های اتمی بد خود را از محیط دور کنید.
  • آن‌ها را برای خود غیر جذاب کنید.
  • پیش فرض‌های ذهن خود را تغییر دهید. فواید دوری از عادت‌ های اتمی بد را برای خود برجسته کنید و خود را به انجام ندانشان تشویق کنید.
  • انجام آن‌ها را برای خود دشوار کنید و خود را ملزم کنید تا مدت مشخصی سراغ آن‌ها نروید.
  • از کسی بخواهید که رفتار شما را کنترل کند.
  • برای خود جریمه‌هایی مشخص کنید که در صورت رفتن به سراغ عادت‌های اتمی بد ملزم به پرداخت آن‌ها باشید.

چگونه عادت ‌های اتمی خوب ایجاد کنید

  • آن‌ها را آشکار کنید. دفترچه عادت‌هایتان را بسازید و در آن عادت‌‌های اتمی فعلی خود را یادداشت کنید. سپس فهرستی از عادت‌هایی که می‌خواهید به آن‌ها دست پیدا کنید را جمع آوری کنید تا مشخص شود که به چه عادت‌های جدیدی نیاز دارید.
  • آن‌ها را جذاب کنید. بسته‌ایی وسوسه‌آمیز برای خود طراحی کنید و از جایزه‌های کوچک برای تشویق خود به انجام عادت‌های خوب بهره ببرید.
  • انجام ‌آنها را آسان کنید و فاصله‌ی خود را با عادت‌های خوب تا جایی که می‌توانید کم کنید. محیط مناسبی برای خود فراهم کنید تا بتوایند به راحتی عادت‌های خوب خود را انجام دهید.
  • از قانون ۲ دقیقه‌ای استفاده کنید. طبق این قانون باید زمان انجام عادت‌های جدید را تا حد دو دقیقه پایین بیاورید.
  • از روش ردیابی استفاده کنید. خط عادت‌های خود را دنبال کنید و زنجیره را قطع نکنید. در صورتی که عادتی را فراموش می‌کنید، حتما دوباره آن را انجام دهید و به مسیر اصلی بازگردید.
  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۰۵
شهریور

خلاصه کتاب قانون پنج ثانیه اثر ملانیا رابینز

دست‌دست کردن، یکی از علت‌های گریختن فرصت‌های خوب و تکرار نشدنی است که باعث می‌شود بسیاری از ما بی‌خیال رویاهایمان شویم. در این میان، عمر گران‌بهای خود را در انتظاری بی‌پایان برای رسیدن به زمان مناسب، هدر می‌دهیم. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتابی می‌رویم که به طور تخصصی در این مورد نوشته شده است. کتاب «قانون پنج ثانیه» (The 5 Second Rule) اثر «ملانیا رابینز» (Melanie Robbins) مجری، نویسنده و سخنران انگیزشی آمریکایی است که با کمک گرفتن از مثال‌های واقعی، راهکارهایی را برای رها شدن از دست تعلل بی‌مورد ارائه می‌دهد.

قانون پنج ثانیه، ابزاری ساده که رفتار شما را تغییر می‌دهد

قانون پنج ثانیه

مدتی می‌شد که در صبح‌های مل رابینز، دیگر خبری از لبخند و شادی آغاز یک روز تازه به چشم نمی‌خوردند. چون او از کار بیکار شده بود و روز و شب خود را با الکل سپری می‌کرد. از طرفی، برای آنکه کمتر با روزمرگی بی‌فایده‌اش روبه‌رو شود، عادت کرده بود که زنگ ساعت را خاموش کند و دوباره بخوابد. تیک‌تاک، تیک‌تاک، درررینگ! ساعت شش صبح بود و طبق معمول، مل رابینز باید از خواب بیدار می‌شد. اما این صبح با صبح‌های دیگر تفاوت داشت. چون «مل» به جای خاموش کردن ساعت، روزش را با شمارش معکوس از پنج تا یک آغاز کرد. این اقدام ساده باعث شد تا او نگرانی‌هایش را فراموش کند و به جای تسلیم شدن در مقابل خواسته‌هایی که فقط خشنودی لحظه‌ای را به دنبال داشتند، توجهش را به آنچه که باید انجام دهد جلب کند. رابینز از این قانون برای مرتب ورزش کردن و تشویق خود به خارج شدن از خانه استفاده کرد. او هر بار که با یک انتظار بیهوده روبه‌رو می‌شد، شروع به شمردن می‌کرد و خودش را به چالش می‌کشید. این همان قانون پنج ثانیه است؛ کاری ساده که تاثیری واقعی روی زندگی شما می‌گذارد. با انجام مداوم این کار، شما نیز می‌توانید همچون من – نویسنده کتاب – چرخه‌های مضر پیرامونتان را بشکنید و عادت‌های جدید و بهتری را ایجاد کنید. اگر از آن دسته افرادی هستید که بدون هیچ اقدامی انتظار می‌کشید تا الهاماتی از آسمان به شما نازل شود و اوج بگیرید، این ابزار برایتان بسیار مفید است.

قانون پنج ثانیه از کجا پیدا شد؟

قانون پنج ثانیه

در سال ۱۹۵۴، روانشناسی به نام «جولیان راتر» مفهومی را ابداع کرد که «کانون کنترل» نامیده شد. این مفهوم روی این تفکر که نیروهایی خارج از وجود ما زندگی‌مان را کنترل می‌کنند انگشت می‌گذارد و می‌گوید: «افرادی که احساس می‌کنند کنترل بیشتری روی زندگی‌شان دارند، ساده‌تر و کارآمدتر از بقیه مردم، مشکلاتشان را حل می‌کنند.» نصیحتی که توسط بسیاری از مردم بیان می‌شود این است که باید منتظر فرصت‌ها باشیم و به مجرد دیدن آنها دست به کار شویم. اما پیشنهاد بهتر این است که کنترل سرنوشتتان را در دست بگیرید و خودتان فرصت‌ها را ایجاد کنید. من این کار را «هُل دادن» می‌نامم و به نظرم قانون پنج ثانیه، همان هُل دادنی است که بیشتر ما در زندگی به آن احتیاج داریم.

پنج ثانیه معکوس که شجاعت درونی شما را فعال می‌کند

در یکی از شب‌های سرد دسامبر سال ۱۹۵۵‌ «رزا پارکس» (Rosa Parks) که در یکی از اتوبوس‌های شهری نشسته بود، از برخاستن و سپردن جایش به مردی سفیدپوست خودداری کرد. این اقدام مخالفت‌آمیز ساده به لحظه‌ای تاریخی و نماد شجاعتی عظیم در راه مبارزه برای حقوق مدنی تبدیل شد که به ما نشان می‌دهد برای ایجاد جرقه‌های تغییرات بزرگ، همیشه لازم نیست دست به کارهایی بسیار بزرگ بزنیم. فلسفه پنهان پشت قانون پنج ثانیه همین است. شمارش معکوس از پنج تا یک، مثل یک وِرد جادویی باعث تغییر ناگهانی زندگی‌تان نمی‌شود. اما می‌تواند به شما فشاری وارد سازد تا برای اقدام کردن به فردی شجاع‌تر تبدیل شوید. حرکت رزا پارکس به تصمیم کوچک دیگری منجر شد که مسیر تاریخ را تغییر داد. چهار روز پس از دستگیری رزا پارکس، مردم دست به تحریم اتوبوس‌هایی که تبعیض نژادی در آنها اعمال می‌شد زدند و از واعظی ۲۶ ساله خواستند تا صدای اعتراض آنان باشد. این واعظ بعدها نوشت: «همه‌چیز چنان سریع اتفاق افتاد که من فرصتی برای فکر کردن در مورد آن نداشتم. شاید اگر می‌توانستم فکر کنم، هرگز دست به چنین اقدامی نمی‌زدم.»

نام این واعظ جوان «مارتین لوتر کینگ جونیور» بود. پارکس و کینگ در زندگی روزمره‌شان خود را افرادی شجاع تصور نمی‌کردند و غریزه‌شان به آنها حکم نمی‌کرد که با بی‌عدالتی به مبارزه برخیزند. با این حال، این کار را انجام دادند. هر دوی آنها با لحظه‌ای مواجه شدند که در آن غرایز، باورها و اهدافشان روبه‌روی هم قرار گرفتند و قدرت فشار را حس کردند. اغلب ما غرایزی داریم که به ما حکم می‌کنند خطر نکنیم و شجاعت به خرج ندهیم. اما قانون پنج ثانیه می‌تواند زمان کافی برای حرکت در جهتی را در اختیارمان قرار دهد که از میان آن بتوانیم دریچه‌ای به سوی فرصت‌های جدید زندگی‌مان باز کنیم. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنید افراد برجسته تاریخ با شما متفاوت بوده‌اند. رزا پارکس زنی خجالتی و درون‌گرا بود و دکتر کینگ با شکی که نسبت به خودش داشت، دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد. شاید بزرگ‌ترین تلاش آنها برای هُل دادن این ترس‌های درونی و جمع کردن شجاعتی ناب برای اقدام کردن بود. شما هم اگر بخواهید می‌توانید این کار را انجام دهید.

از انتظار کشیدن دست ‌بردارید و به دنبال رویاهایتان بروید

قانون پنج ثانیه

اگر مایلید که نظر همکارانتان نسبت به شما تغییر کند، باید در زمان برگزاری جلسه‌ کاری، دستتان را بلند کرده و آنچه که فکر می‌کنید را بر زبان‌ آورید. اگر مایلید روز یک نفر را لذت‌بخش سازید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که لحظه‌ای را صرف تعریف و تمجید از وی کنید. اما بیشتر ما این کارها را انجام نمی‌دهیم. چون در یک انتظار ابدی برای رسیدن لحظه مناسب، گیر افتاده‌ایم. به یاد داشته باشید، حتی با استعدادترین افراد نیز برای قرار گرفتن در مسیر درست به هُل دادن نیاز دارند. اجازه بدهید دو مثال برایتان بزنم. «استیو وازنیک» یکی از بنیان‌گذاران برند اپل، در سال ۱۹۷۷ سرشار از تردید بود. چون به او و استیو جابز پیشنهاد شده بود تا کسب و کار تخصصی خود را راه‌اندازی کنند. وازنیک می‌خواست مدتی دست نگه دارد. چون از ترک کردن شغلی که منبع درآمدش به شمار می‌رفت، می‌ترسید. بالاخره دوستانش او را متقاعد کردند و اکنون من و شما نتیجه این متقاعد شدن را با چشمان خودمان می‌بینیم. «ئی.ال.جیمز» نویسنده سه‌گانه «پنجاه سایه خاکستری» پیش از نوشتن این کتاب بسیار محبوب، با هیچ ناشری قرارداد نبست. او مادری بود که بیرون از منزل کار می‌کرد. ولی آتش اشتیاق درونش موجب شد که با تبدیل ‌شدن به یک ناشر_مولف برای کتابی که در اوقات فراغتش نوشته بود، فرصت خاص خود را ایجاد کند. فروش این کتاب تنها در عرض چهار روز به یک‌ میلیون نسخه رسید. ولی اگر جیمز ابتکار عمل را به دست نگرفته بود، این اتفاق هرگز روی نمی‌داد.

به جای کنترل کردن احساستان، اقدامتان را کنترل کنید

از نظر بسیاری از مردم، ورزشکاران حرفه‌ای بسیار الهام‌بخش هستند؛ واقعا هم همین‌طور است. این ورزشکاران به ما نشان می‌دهند که اگر بدن و ذهن خود را زیر تمرین‌ها و ورزش‌های شدید قرار دهیم، چه‌ کارهایی که از ما برنمی‌آید! به نظر می‌رسد که برخی از ورزشکاران حرفه‌ای سوپر انسان هستند. ولی در حقیقت، توانایی آنها برای فراتر رفتن از محدودیت‌های فیزیکی که در بیشتر انسان‌ها وجود دارد فقط به دلیل یک ویژگی ساده ایجاد می‌شود. این ورزشکاران با وجود آنکه گاهی حس می‌کنند برای ادامه دادن بسیار خسته هستند، ولی می‌توانند این احساسات را از خود دور کنند و به دویدن، شنا کردن یا دوچرخه‌سواری ادامه دهند. ورزشکاران می‌دانند که این احساسات فقط تلقین هستند و گاهی نادیده گرفتن این تلقین‌ها بهترین راه است؛ به ویژه اگر برای دستیابی به یک هدف مشخص، تلاش می‌کنید. این درس خوبی است که باید با دل و جان بپذیریم. زیرا بیشتر ما در هنگام تصمیم‌گیری به ‌جای منطقِ هدف‌محور، احساساتمان را در نظر می‌گیریم. به قول دانشمند عصب‌شناس، «آنتونیو داماسیو» عواطف ما عامل تعیین‌کننده ۹۵٪ از تصمیم‌هایمان هستند.

بنابراین، ما معمولا به‌ جای «تفکر و اقدام»، «احساس و اقدام» می‌کنیم. بخشی از تحقیقات داماسیو در مورد افرادی بود که مغزشان به علت آسیب‌دیدگی قادر به تجربه عواطف نبود. این افراد حتی با اینکه می‌توانستند مزایا و معایب هر گزینه‌ای که پیش رویشان قرار می‌گرفت را فهرست کنند، اما نمی‌توانستند تصمیم بگیرند. تحقیقات داماسیو به این باور منجر شد که انسان‌ها «ماشین‌های متفکری نیستند که احساسات دارند»، بلکه «ماشین‌هایی احساساتی‌اند که تفکر می‌کنند.» پس از رسیدن به این درک که عواطفتان تا چه حد بر انتخاب‌های شما تسلط دارند، می‌توانید قانون پنج ثانیه را به کار بگیرید. به‌جای آنکه اجازه دهید هراس‌ها و نگرانی‌ها مانع از دستیابی شما به رویاهاتان شوند، بر خود مسلط شوید و پنج ثانیه را صرف گرفتن تصمیم‌‌هایی کنید که شما را به اهدافتان نزدیک‌تر می‌سازند. این اصل «مداخله روان‌شناختی» نامیده می‌شود که سرآغاز آن به زمان ارسطو بازمی‌گردد. ارسطو این اصل را به این صورت جمع‌بندی کرده است که: «کار خوب انجام بده و خوب باش.» به بیان دیگر، پیش از آنکه بتوانید احساستان را در مورد خودتان تغییر دهید، لازم است که رفتارتان را تغییر دهید. دلیل مفید بودن قانون پنج ثانیه این است که بر انجام این کار متمرکز شده است. این قانون رفتارتان را تغییر می‌دهد و شجاعت لازم برای غلبه بر موانع روان‌شناختی که سد راه‌ شما شده‌اند را در اختیارتان قرار می‌دهد.

قانون پنج ثانیه، سلاحی برای نبرد با دست‌دست کردن

در فناوری مدرن مانند گوشی‌های هوشمند و تبلت‌ها تضادی نهفته است. این ابزارها به این منظور طراحی شده‌اند که ما را سازنده‌تر و کارآمدتر سازند. اما با این وجود در بیشتر موارد، حواس ما را پرت می‌کند و باعث می‌شوند که بیشتر از همیشه برای گرفتن تصمیم‌ها صبر کنیم. در دست‌دست کردن مخرب، ما می‌دانیم به تاخیر انداختن انجام یک کار باعث آسیب و خسارت به خودمان می‌شود اما با این وجود، باز هم نمی‌توانیم تصمیم بگیریم. در گذشته متخصصان فکر می‌کردند که چنین اقدامی در نتیجه مدیریت نادرست زمان، نداشتن قدرت اراده یا کم‌رنگ بودن انضباط فردی روی می‌دهد. اما اکنون دریافته‌اند که دست‌دست کردن از عوارض جانبی شیوه نادرست مقابله ما با استرس‌هایمان ریشه می‌گیرد.
«تیموتی پیچل» استاد روانشناسی دانشگاه «کارلتون» بر این باور است که دست‌دست کردن نتیجه تمایل ناخودآگاه ما به ارضای فوری خواسته‌ها است. از آنجایی که دست‌دست کردن باعث آسودگی فوری از استرس می‌شود، همیشه به سمت آن کشیده می‌شویم. استرسی که آرزوی رهایی از آن را داریم، فقط محدود به تمام کردن سر وقت کارها نیست. بیشتر ما در زندگی‌مان با مشکلات مالی یا روحی روبه‌رو می‌شویم. در واقع، ایجاد وقفه در زندگی برای خرید یک جفت کفش نو، شیوه‌ای برای کاهش این فشار حتی برای مدتی محدود است. قانون پنج ثانیه را برای غلبه بر وسوسه دست‌دست کردن به کار بگیرید و بگذارید که این قانون به عادت جدید و سالم‌تر شما تبدیل شود. از آنجایی که به قول دکتر پیچل، بهترین راه اتمام هر کار، شروع کردن آن است. پس باید در همان لحظه‌ای که اشتیاق به دست‌دست کردن یا انجام کار دیگری را حس کردید، قانون پنج ثانیه را به کار بگیرید. به این ترتیب، کانون کنترل شما به‌سرعت بهبود خواهد یافت.

جهت احساسات خود را تغییر دهید

معمولا همه ما در کودکی خود با چنین جمله‌هایی روبه‌رو شده‌ایم: «مراقب باش»، «عجله نکن» و … . نگرانی‌های ما نیز همراه با ما بزرگ شدند و کم‌کم به جایی رسیدند که دیگر نمی‌توانستیم آنها را کنترل کنیم. نکته جالب اینجا است که وقتی آن مورد نگرانی بدون اینکه اثری واقعی در زندگی ما بگذارد، از کنارمان رد می‌شود، تازه پشیمان می‌شویم که چرا این همه بابت آن استرس داشتیم و زندگی را به خودمان زهر کردیم؟ دکتر «کارل پیلمر» از اساتید دانشگاه «کورنل» در طول ۱۰ سال با ۱۲۰۰ شهروند سالمند در مورد معنای زندگی صحبت کرد. نکته مشترک در میان تمام این افراد این بود که فکر می‌کردند زمان زیادی از عمرشان را صرف نگرانی‌هایی کردند که ارزشی نداشتند. باور کنید، زندگی بسیار ارزشمندتر از آن است که صرف ترس و نگرانی شود. به خلق و خوی خود توجه داشته باشید و هنگامی‌که احساس کردید ذهنتان تسلیم نگرانی شده است، پنج ثانیه زمان صرف کنید، شمارش معکوس از پنج را آغاز کنید. به محض آنکه به شماره «یک» رسیدید، این دو سؤال را از خود بپرسید: «در این لحظه از چه چیز احساس قدردانی می‌کنم؟» و «چه چیزی را می‌خواهم به یاد بیاورم؟» پاسخ دادن به این پرسش‌ها به شما کمک می‌کند تا توجهتان را از نگرانی منحرف کنید و به جنبه‌های شادی‌بخش‌تر و مثبت‌تر زندگی بیندیشید. به یاد داشته باشید، همیشه چیزهایی که می‌توانید برایشان سپاسگزار باشید، بسیار بیشتر از چیزهایی هستند که بابتشان احساس نگرانی می‌کنید.

نگرانی‌ها را در چهارچوبی جدید، قرار دهید

بار دیگر که در مورد چیزی، مانند مصاحبه شغلی یا سخنرانی در حضور جمع نگران شدید به خود نگویید که: «آرام باش» بلکه بگویید: «من هیجان‌زده‌ام!» اضطراب، حالتی از انگیختگی روان‌شناختی است پس به جای آنکه اجازه دهید ترس شما را دربر بگیرد، می‌توانید آن را تغییر داده و به چیزی مثبت تبدیل کنید.

پیام اصلی نویسنده در کتاب قانون پنج ثانیه چه بود؟

 هیچ‌چیز تغییرناپذیر نیست. عادت‌ها، ذهنیت و ویژگی‌های شخصیتی انعطاف‌پذیر و قابل‌تغییر هستند. اگر این مطلب را درک کنید به تدریج زندگی‌تان در جهت بهتر شدن تغییر خواهد کرد. برای آنکه به ساده شدن این تغییر کمک کنید، قانون پنج ثانیه را به کار بگیرید. این اقدام کوچک با تغییر شیوه‌ تصمیم‌گیریتان می‌تواند تعریف شما از خودتان، احساستان و آنچه که در زندگی انجام می‌دهید را تغییر دهد. 

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۰۵
شهریور

خلاصه کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید (۱۹۷۳)، ناپلئون هیل روش‌های ۵۰۰ نفر از موفق ترین انسان­‌های دوران خودش را بررسی می‌کند که شامل ثروتمندترین افراد، برترین سیاستمداران، مخترعان مشهور، نویسندگان و رهبران کسب و کار می‌شود.

بیندیشید و ثروتمند شوید

کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید که ابتدا در بحبوحه رکود عظیم منتشر شد، بیش از ۱۰۰ میلیون بار به فروش رفته است. تنها در صورتی می‌توانیم به اهدافمان در زندگی برسیم که اشتیاق سوزانی داشته باشیم. خیلی از ما آرزوی ثروت و استقلال مالی داریم، ولی آرزو به تنهایی کمکی به کسب اهدافمان نمی‌کند. برای اینکه ثروتمند شویم و به رویاهایمان برسیم، باید اشتیاق سوزانی را در درون خود ایجاد کنیم. به عنوان مثال، حتی پس از بالای ۱۰ هزار بار شکست در آزمایشات خود، توماس ادیسون از هدف اختراع منبع نور الکتریکی دلسرد نشد. بی تردید، او اشتیاقی برای تحقق رویایش داشت. پس از سال­‌ها تلاش، با اختراع لامپ همین کار را هم کرد. نویسنده‌ه­ای به نام فنی هارست هم تجربه مشابهی داشت ۳۶ بار دست رد به سینه او زدند تا بالاخره یکی از داستان‌های کوتاهش در روزنامه‌ای چاپ شد. از آن به بعد، حرفه او به عنوان رمان نویس و نمایشنامه نویس موفق اوج گرفت. اشتیاق سوزان او قوی­تر از درماندگی ناشی از مخالفت دیگران بود و بالاخره به موفقیت رسید. پس ما که به دنبال موفقیت هستیم باید ذهنیت شخصیمان را درباره تعیین هدف‌­ها و رویاها بررسی کنیم. چه حسی راجع به اهداف و رویاهایمان داریم؟ آیا خواب و خیال هستند؟ یا اینکه اشتیاق سوزان آنقدر قوی است که یک روز آن‌ها را به واقعیت تبدیل کند؟

هدف گذاری و برنامه ریزی دقیق اساس هر دستاوردی هستند

هدف گذاری و برنامه ریزی دقیق اساس هر دستاوردی هستند

تمام داستان‌های موفقیت با کسانی شروع می‌شوند که هدفشان را می‌دانند. پس قبل از اینکه به دنبال هر رویایی بروید، باید هدف شخصیتان را با بیشترین دقت ممکن تعریف کنید. مثلاً اگر می­خواهید ثروتمند شوید، باید مبلغ دلخواهتان را دقیقاً مشخص کنید. بعلاوه، باید به وضوح بدانید که کی می‌خواهید به هدفتان برسید و حاضرید چه چیزی را برای آن سرمایه گذاری کنید. چون اگر هدفتان در آینده نامشخصی باشد و تنها با شوق کمی آن را دنبال کنید، دیگر تعیین هدف دقیق فایده‌ای ندارد. باید برنامه­‌ای طراحی کنید که تمام مراحل لازم را برای تحقق آن هدف مشخص کند. پس از طراحی برنامه، دست به کار شوید! حتی یک لحظه هم وقت تلف نکنید. اگر می‌خواهید کاری کنید که اشتیاقتان برای موفقیت ریشه عمیقی در افکار و کارهایتان داشته باشد، روش زیر به دردتان می‌خورد. ابتدا هدف و برنامه دقیقی را برای دستیابی آن بنویسید. سپس هر روز دو بار آن را بلند بخوانید:

یک بار صبح وقتی که بیدار شدید و یک بار هم شب قبل از خواب. با رعایت این توصیه­‌ها خیلی راحت‌تر می‌توانید به ثروت یا هر هدفی که می‌خواهید برسید!

افراد موفق ایمان راسخی به خود دارند

داشتن ایمان راسخ به خود یکی از راه‌هایی است که مطمئن می‌شوید می‌توانید به اهدافتان برسید (به آن خواهید رسید). تنها به شرطی می‌توانید موفق شوید که بر اساس اعتماد به نفس و ایمان راسخ به خودتان باشد بدون این ایمان هیچ ثروتی به دست نیامده است، هیچ قاره‌ای در دور دست‌ها کشف نشده است و هیچ اختراعی انجام نشده است. یکی از نمونه‌های بارز قدرت ایمان ماهاتما گاندی بود. حتی بدون دسترسی به ابزار معمول قدرت (مثل پول یا ارتش)، او توانست در برابر قدرت استعمار بریتانیا مقاومت کند و کشورش را به آزادی برساند. تنها پشتوانه‌­اش این بود که باور داشت می‌تواند آن چنان بر هم میهنانش تاثیر بگذارد که پای اهداف مشترکشان می­‌ایستند. ایمان به خود تاثیر عظیمی بر خودبینی و روش زندگی دارد. به معنای واقعی کلمه، می‌تواند به ما کمک کند که کوه­ها را جابجا کنیم. با استفاده از تلقین به خود، ضمیر ناخودآگاه می‌تواند بر رفتارمان تاثیر بگذارد. ایمان راسخ به خود لزوماً چیزی نیست که از بدو تولد باشد یا از باد آورده باشد هر کسی با خود پیشنهادی می‌تواند آن را ذره ذره کسب کند. تلقین به خود یکی از راه‌هایی است که با افکار یا ایده­‌های بسیار دقیق و هدفمند، بتوانید بر خود تاثیر بگذارید. در کل، تلقین به خود شما را متقاعد می‌کند که می‌توانید به اهدافتان برسید؛ افکارتان می‌توانند به واقعیت تبدیل شوند و باید با اطمینان راه خودتان را بروید. هرچه بیشتر به خودتان تلقین کنید، بیشتر به موفقیتتان کمک می‌کند. اگر خواسته­‌ها و اهدافتان را در ناخودآگاهتان القا کنید، تمام افکار و اعمالتان را در جهت تحقق اهدافتان هدایت می‌کند. دانش قدرت است، ولی لزوماً آن چیزی نیست که در مدرسه یاد گرفتید با دانش خیلی راحت‌تر می‌توانید به اهدافتان در زندگی برسید. فقط باید چند نکته ساده را در نظر بگیرید. اولاً باید معنای «سنتی» دانش و آموزش را از ذهنتان بیرون کنید. چون دانش یا تحصیلات بالا فقط دیپلم دبیرستان یا مدرک دانشگاهی نیست. افراد «تحصیل نکرده» نیز ممکن است چیزهای خیلی زیادی بدانند که هنری فورد نمونه بارز آن است.

اگرچه تا دبیرستان هم درس نخواند، ولی امپراتوری صنعتی را برپا کرد و میلیون‌ها دلار ثروت کسب کرد. برای موفقیت نیازی نیست که نکته‌­های خیلی زیادی را در ذهنتان انبار کنید، نکته خیلی مهم‌تر این است که تجربه و دانش مناسب را کسب کنید، از نقاط قوت خودتان استفاده کنید و نهایت استفاده را از پتانسیلتان ببرید. مهمترین اساس این است که در تمام عمرتان تشنه یادگیری باشید. بی خیالی بزرگترین دشمن شماست. در عوض، باید همیشه آماده این باشید که با حرارت و هدف دانشتان را گسترش دهید. راه‌های مختلفی برای این کار است رفتن به دانشگاه، شرکت در دوره­‌های شبانه یا کسب تجربه عملی. نکته مهم دیگر این است که بدانید از کجا می‌توانید دانش لازم را کسب کنید، زیرا نیازی نیست که همه چیز را خودتان بدانید. در عوض، باید بدانید که از چه کسی می‌توانید سوال کنید. معمولاً خیلی بهتر و کاربردی‌تر است که دورتان کارشناسانی باشند که دانش تخصصیشان را به اشتراک می‌گذارند تا اینکه خودتان همه چیز را یاد بگیرید. شناخت نقاط قوت و ضعف شانس موفقیت کاریتان را بالا می‌برد. یکی از اجزاء اساسی مهم موفقت کاری، آگاهی از نقاط قوت و ضعفتان است؛ به عبارت دیگر، یعنی که خودآگاهی داشته باشید. چون مسائلی مثل اهداف مبهم، بی انگیزگی، اهمال­کاری و بی ارادگی دلایل رایج ناکامی هستند، با خودآگاهی می‌توانید کارهای سازنده‌ای در قبال این نقاط ضعف کنید یا حداقل با نقاط قوتتان آن‌ها را ختثی کنید. برای شناخت دقیق نقاط ضعف و قوتتان بهتر است خودتان را کامل و صادقانه تحلیل کنید. نگران نباشید، نیازی به روان شناس نیست. تنها کافی است چندین سوال را بررسی کنید که باید شامل این سوالات باشد آیا به هدف امسالم رسیده‌ام؟ آیا رفتارم دوستانه، مودبانه و همکارانه بود؟ آیا تمام تصمیماتم را سریع و قاطع گرفتم؟ سپس باید تحلیل ذهنی خودتان را با ارزیابی عینی فرد دیگری از شما مقایسه کنید. در این حالت بهتر است با کسی که خیلی خوب شما را می‌شناسد بنشینید تا آزادانه و صادقانه درباره نقاط ضعف و قوتتان صحبت کنید.

احساسات مثبت رمز زندگی موفق هستند و باید تقویت شوند

احساسات مثبت رمز زندگی موفق هستند و باید تقویت شوند

ضمیر ناخودآگاه ما محرک‌های حسی، احساسات و افکار را دریافت و ذخیره می‌کند. تمام تجارب منفی یا مثبت ما را تا به حال ذخیره کرده است. ولی ذخیره اطلاعات تمام ماجرا نیست ضمیر ناخودآگاه همواره روی کارهایمان تاثیر می‌گذارد. ممکن است تاثیر مثبتی روی ما بگذارد، به ما قدرت و ابتکار بدهد، ولی ممکن است تاثیر منفی هم روی ما بگذارد و ما را در اندوه و بدبینی گمراه کند. در این صورت، اگر بخواهیم که ضمیر ناخودآگاه به تحقق خواسته‌­­ها و اهدافمان کمک کند، باید کاری کنیم که احساسات مثبت نقش اصلی را در زندگیمان بازی کنند. بنابراین باید چیزهای مثبتی را به ضمیر ناخودآگاه «القا کنیم»، زیرا با این کار مثل راهنمای مفید و سازنده عمل خواهد کرد. ولی اگر اجازه دهیم که احساسات منفی خیلی زیادی مثل خشم، نفرت، میل به انتقام یا بدبینی در ما شکل بگیرند، دقیقاً عکس آن رخ خواهد داد به همین دلیل وقتی در زندگی روزمره بتوانید مثلاً از ارتباط با افراد بدبین دوری کنید و به حرف‌های دلسرد کننده‌شان گوش ندهید، گام عظیمی برداشته‌اید. در عوض، باید عمداً تمام انگیزه مثبت مانند شوق و عشق را افزایش دهید. این تنها راهی است که می‌توانید در بلندمدت ذهنیت مثبتی را ایجاد کنید.

افراد موفق اراده و پشتکار فوق‌العاده‌ای دارند

افراد موفق اراده و پشتکار فوق العاده‌ای دارندتحلیل داستان زندگی بیش از ۲۵۰۰۰ نفر که نتوانستند به موفقیت کاری برسند نشان می‌دهد که علت اصلی ناکامی­شان کمبود اراده است. از طرف دیگر، تحلیل داستان موفقیت مولتی میلیونرها نشان داد که همه آن‌ها دو ویژگی مشترک داشتند آن‌ها طبق عادت در کسری از ثانیه تصمیم می‌گرفتند و پس از گرفتن تصمیم، قاطعانه پشت تصمیمشان می‌ایستادند. مقداری کله شقی (تا وقتی که خیره سری نشود) ممکن است حتی مفید باشد. بخصوص، هنری فورد به این معروف است که مدت زیادی به تصمیماتش وفادار می‌ماند. به طور مثال، بسیاری به او توصیه کردند که مدل تی معروف (ولی نه خیلی زیبایش) را با مدل جدیدی عوض کند. ولی او مدت طولانی پای خودرویش ایستاد و توانست سود بزرگی را کسب کند. نظر مفت است همه نظر می‌دهند و بیشتر مردم می‌خواهند برای دیگران نسخه بپیچند. برای اینکه در خطر اثرات منفی و لطمه به پشتکار نیفتیم، بهتر است که کمترین فرصت ممکن را به آن‌ها بدهیم تا نظرات انتقادیشان را بیان کنند.

تنها افراد با اراده موفق خواهند شد

در طول هر پروژه‌ه­ای (صرف نظر از ماهیتش) همه ما ناگزیر با موانع و مشکلاتی روبرو خواهیم شد. در این شرایط، بیشتر ما خیلی زود برنامه­‌هایمان را رها می‌کنیم و پروژه راکد می‌شود. ولی چند نفر هستند که علیرغم تمام این موانع، پای برنامه‌­های اولشان می‌ایستند و به رویاهایشان فضایی را می‌دهند تا به واقعیت تبدیل شوند. اراده و استقامت مهم هستند؛ یعنی با وجود هر چیزی، باید همواره روی تحقق اهدافمان کار کنیم و آن‌ها را فراموش نکنیم. ولی باید به هر قیمتی از لجاجت و تفکر قدیمی دوری کرد مثلاً اگر نیاز حیاتی به اصلاح قیمت باشد، شما نیز باید مایل به اجرای آن باشید. باید هدف ملموسی داشته باشید و اشتیاق سوزانی را برای کسب آن پیدا کنید. شما به برنامه دقیق و جامعی احتیاج دارید تا به اجرای اهدافتان کمک کند. نباید بگذارید که نظرات دلسردکننده و منفی روی شما تاثیر بگذارند. نیاز به رابطه صمیمی و مطمئن با فرد یا افرادی هستید که شما را حمایت و کمک کنند. این قوانین برنامه تمرینی ویژه­ای هستند که به شما کمک می­کنند تا صبر و استقامتتان را افزایش دهید.

برای کسب دستاوردهای عظیم باید باهوش باشید و با افراد باهوش معاشرت کنید

خلاصه کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید

هرچه قدر هدف بزرگتر باشد، برنامه ریزی پیچیده‌تر می‌شود؛ هرچه برنامه ریزی پیچیده‌تر باشد، اجرای هدف دشوارتر می‌شود؛ هرچه اجرای هدف دشوارتر باشد، مغزهای پشت پروژه بیشتر به حمایت خلاقانه، ذهنی و روحی دیگران متکی هستند. بهترین شکل این حمایت متقابل، تشکیل ائتلاف ذهنی است گروه خاصی از افراد باهوش. ائتلاف ذهنی اجتماعی از افراد هم فکر است که بر خلاف شبکه (که بیشتر همکاری غیررسمی بین شرکاست) روی تعریف هدف مشترک، افزایش شایستگی­‌ها و ساخت سیستم نظارت و توازن تمرکز می‌کند. مهمترین اصل ائتلاف ذهنی تاثیر هم افزایی آن است: اگر دو یا چند نفر که همکاری خوبی با هم دارند، مهارت‌ها، استعدادها، دانش تخصصی، تجارب، روابط و تمام داشته­‌های دیگر را ترکیب کنند و از آن‌ها برای کسب هدف مشترکی استفاده کنند، نتیجه کلی آن بیشتر از جمع تک تک این موارد خواهد شد: مقدار مازادی است که با آن می‌توانید به اهدافی برسید که هرگز به تنهایی برایتان ممکن نبود.

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۰۵
شهریور

خلاصه کتاب پدر پولدار پدر بی پول اثر رابرت کیوساکی

کتاب پدر پولدار پدر بی پول (۱۹۹۷) سبک خود‌زندگی‌نامه را با توصیه‌‌های شخصی ترکیب می‌کند تا مراحل رسیدن به ثروت و استقلال مالی را شرح دهد. نویسنده بر این باور است که در این کتاب پُرفروشِ مجله نیویورک تایمز، نکاتی را می‌آموزد که هرگز در جامعه نیاموخته‌ایم. از نظر او، آنچه طبقۀ بالاتر به فرزندان‌شان منتقل می‌کنند، دانش ضروری برای کسب ثروت یعنی «ثروتمند ماندن» است. کیوساکی ماجرای دوران سرمایه‌گذاری فوق‌العاده موفق‌ و بازنشستگی زودرس خودش در ۴۷ سالگی را برای تأیید ادعاهایش تعریف می‌کند.

مقدمه‌ای بر کتاب پدر پولدار پدر بی پول

از کجا می‌توانیم دربارۀ پول یاد بگیریم؟ آیا در مدرسه این امکان برای ما وجود دارد؟ احتمالاً شما هم این جمله را شنیده‌اید که ثروتمندان روزبه‌روز ثروتمندتر، و فقیران فقیرتر می‌شوند. چرا؟ وقتی به گذشته برمی‌گردم و به آموزه‌هایی می‌اندیشم که در کودکی دربارۀ پول به ما یاد داده‌اند، احساس تأسف می‌کنم. درواقع در مدرسه هیچ چیزی دربارۀ پول به ما یاد نداده‌اند. شاید برای همین است که عادت داریم که از همان ابتدا، زندگی‌مان را غرق در وام و قسط و قرض بنا کنیم. حال که مدرسه در آموزش برنامه‌ریزی برای پول درآوردن هیچ برنامه‌ای ندارد، تنها منبع آموزشی کودکان دربارۀ پول، والدین خواهند بود. پدر پولدار پدر بی پول، داستان زندگی من است. پدر واقعی خودم پدر فقیری است که عمری را به کار کارمندی سپری کرده است و با قرض و وام و قسط، درجا می‌زند. هرچند پدرم در زندگی به دارایی‌های با‌ارزشی هم رسیده است: یک خانه قسطی، یک ماشین قسطی و تفریحاتی در همین سطح؛ اما پدر پولدار با اعتقاد دیگری زندگی کرده است. وی بر این عقیده است که پول باید برای او کار کند تا او برای پول. همین عقیده سبب شده است تا پدر پولدار حتی در سفر و تفریحات نیز بیشتر از پدر فقیر درآمد داشته باشد.

خلاصۀ کتاب در سه جمله

  • کتاب پدر پولدار پدر بی پول در مورد زندگی رابرت کیوساکی و دو پدرش ـ یکی پدر واقعی (پدر فقیر) و دیگری پدر بهترین دوستش (پدر ثروتمند) ـ و شیوه‌های زندگی و اندیشۀ آن‌ها در مورد پول و سرمایه‌گذاری است.
  • کتاب در حال اثبات این جمله است که برای ثروتمند‌شدن نیازی به درآمد بالایی ندارید.
  • ثروتمندان طوری رفتار می‌کنند که پول برای آنها کار کند نه آنان برای پول.

۵ ایدۀ بزرگ از این کتاب

  • فقیران و طبقه متوسط برای پول کار می‌کنند و در عوض، پول برای ثروتمندان کار می‌کند.
  • مقدار پولی که به دست می‌آورید هیچ اهمیتی ندارد، بلکه پولی که ذخیره می‌کنید اهمیت دارد.
  • ثروتمندان در حال جمع‌آوری دارایی هستند و افراد ضعیف و فقیر در حال جمع‌کردن تعهدها و قسط‌هایی که به خیال خودشان دارایی است.
  • استعداد مالی همان چیزی است که با آن می‌توانید پول بیشتری ذخیره کنید، چگونه مدت بیشتری آن را نگه دارید و چگونه مانع شوید که دیگران آن را از چنگ‌تان درآورند.
  • قدرتمندترین دارایی همۀ ما، ذهن ماست.

۶ درس آموزندۀ کتاب

کتاب پدر پولدار پدر بی پول شش بخش دارد. هرکدام از بخش‌ها پیام خود را داشته و درس مدنظر خود را گوش خواننده می‌رساند.

۱- مقدار پولی که درمی‌آورید هیچ ارزشی ندارد، بلکه مقدار پولی که ذخیره می‌کنید ارزشمند است

خلاصه کتاب پدر پولدار پدر بی پول اثرِ رابرت کیوساکی

یکی از ارزشمندترین اظهارات و درس‌های کتاب پدر پولدار پدر بی پول مربوط به این درس است که شما باید تفاوت بین دارایی و بدهی را بدانید و به دنبال خریدن دارایی باشید نه بدهی. این تنها قانون و قانون شماره یک است. متأسفانه افرادی با سواد اجتماعی و دانشگاهی بسیار بالا مانند پزشکان که درآمدهای بسیار بالایی هم دارند، اغلب هرگز یاد نمی‌گیرند چگونه با پول رفتار کنند و فقیر باقی می‌مانند. فقیر از این نظر که برای پول‌درآوردن، چاره‌ای جز حضور در محل کارشان نخواهند داشت. دارایی‌های ما پول در جیب ما می‌گذارند و بدهی‌ها آن‌ها را خارج می‌کنند. برای مثال، یک ماشین قسطی را در نظر بگیرید که در حال بیرون‌بردن پول از جیب ماست. آیا این واقعاً یک دارایی است؟ کیوساکی در بخش نخست کتاب به‌وضوح بیان می‌کند اگر شما ندانید با پول چگونه رفتار و آن را مدیریت کنید، حتی با افزایش درآمد هم نمی‌توانید زندگی و وضعیت مالی‌تان را مدیریت کرده و از بحران‌ها رها شوید. برای همین است که در اغلب موارد وقتی پول بزرگی نصیب کسی می‌شود، پولی که به او ارث رسیده یا در قرعه‌کشی برنده شده است، با سرعت بسیار زیادی نابود شده و زندگی دوباره آن را با همان سرعت از وی پس می‌گیرد.

۲- افراد فقیر و طبقه متوسط همواره دنبال پول می‌دوند و پول دنبال ثروتمندان

خلاصه کتاب پدر پولدار پدر بی پول اثرِ رابرت کیوساکی

“برو مدرسه، خیلی درس بخوان، شغل خوبی پیدا کن ”. ما هنوز هم این شعار را درس می‌دهیم، اگرچه توصیه منسوخی است که ریشه در تفکرات گذشته والدینمان دارد. در آن دوران، احتمالاً می‌توانستید به محض فارغ التحصیلی شغلی پیدا کنید، ده‌ها سال برای همان شرکت کار کنید و با حقوق بازنشستگی راحت بازنشسته شوید. امروزه این دیگر روش تضمینی برای رهایی همیشگی از مشکلات مالی یا فقر نیست. حقیقت این است که شما می‌توانید سخت کار کنید، وارد دانشگاه خوب شوید و پس از فارغ التحصیلی شغل پُردرآمدی را بدون هیچ رشد مالی کسب کنید، زیرا هنوز هم در «دور باطل» گیر افتاده‌اید. روسای شما (نه شما) دارند به خاطر کار زیاد شما ثروتمند می‌شوند. با این حال، هنوز هم به خاطر ترس از عدم رعایت انتظاراتی که از زمان تولد در مغز ما کاشته‌اند، به این شعار باور داریم و از آن پیروی می‌کنیم. نتیجه؟ شاید از فقر فرار کنیم، ولی قطعاً ثروتمندتر هم نمی‌شویم. اگر برای پول کار کنید، روزبه‌روز به ثروت کارفرمای خود می‌افزایید و اگر پول برای شما کار کند، روزبه‌روز قدرتمندتر می‌شوید. درواقع شما در زندگی به محض تعطیلی کار، دیگر پولی به دست نمی‌آورید. اما پدر پولدار به من می‌آموزد که پول‌درآوردن نیازی به صرف زمان برای کار‌کردن ندارد. افزایش درآمدها به دنبال خود افزایش مالیات و افزایش هزینه‌های زندگی را به دنبال دارد. این درسی است که اگر از کودکی به من می‌آموختند، می‌توانستم در سی‌سالگی به استقلال مالی برسم.

۳- این افراد باهوش نیستند که به جلو قدم برمی‌دارند، بلکه افراد جسور هستند

خلاصه کتاب پدر پولدار پدر بی پول اثرِ رابرت کیوساکی

بیشتر ما فکر می‌کنیم که برای کسب ثروت فقط کافی است با استعداد و توانمند باشیم. ولی درواقع، دنیا پُر از چنین آدم‌هایی است و بیشترشان فقیر هستند. کمبود آن‌ها در هوش مالی است، استعداد جامعی برای موضوعات مالی مثل حسابداری، سرمایه‌گذاری و این جور موارد. متأسفانه ما بدون این هوش تربیت می‌شویم. نظام آموزشی ما طوری ساخته شده است که رشته‌های مفید مختلفی را به افراد بیاموزد، ولی هوش مالی جزو این رشته‌ها نیست. کودکان چیزهایی مثل پس انداز یا سرمایه‌گذاری را نمی‌آموزند و بنابراین هیچ شناختی از موضوعاتی مثل سود مرکب ندارند. نمونه بارزش این است که امروزه حتی دبیرستانی‌ها هم تمام پول داخل کارتشان را خرج می‌کنند. این فقر آموزشی در زمینه هوش مالی تنها گریبان جوانان را نگرفته است، بلکه مشکل جوانان تحصیل کرده‌ای است که بسیاری از آن‌ها تصمیمات بدی با پولشان می‌گیرند.

به عنوان مثال، سیاستمداران عموماً باهوش‌ترین و تحصیل ‌کرده‌ترین افراد جامعه محسوب می‌شوند، ولی بی دلیل نیست که کشورها بدهی ملی وحشتناکی به بار می‌آورند بیشتر سیاستمداران حاکم هوش مالی ناچیزی دارند. افراد عادی هم ممکن است وضعیت فوق العاده بدی در مدیریت امور مالیشان داشته باشند که نمونه بارز آن عدم برنامه‌ریزیشان برای بازنشستگی است. مثلاً در ایالات متحده، ۵۰ درصد نیروی کار حقوق بازنشستگی ندارند و از بین بقیه، تقریباً ۷۵ تا ۸۰ درصدشان حقوق بازنشستگی ناکارآمدی دارند. بی تردید، جامعه ما را از لحاظ دانش مالی ضعیف کرده است و بنابراین خودمان باید به خودمان آموزش دهیم.

وقتی که در دوران تحول اقتصادی عظیم به دنبال ثروت هستیم، خیلی مهمتر است که خودمان به دنبال آموزش مالی خوب برویم. وقتی دانشگاه را ترک می‌کنید، واقعاً اهمیتی ندارد که آن را با نمره‌های خیلی بالا پشت سر گذاشته باشید. واقعیت این است که برای موفقیت در زندگی و پولدار‌شدن، به چیزی فراتر از نمرات بالا نیاز خواهید داشت. خیلی بد است که افراد با گذشت ۲۰ سال از تحصیل، تازه به این نکته پی می‌برند. کیوساکی در این بخش تأکید می‌کند برای ثروتمند‌شدن، باید اندکی ریسک کنید. البته وی نیاز به آموزش‌های لازم دربارۀ مدیریت ریسک را نیز مهم می‌انگارد. کلیدی که می‌تواند ریسک را مدیریت کند، همان هوش مالی است که همگان باید آن را در خود تقویت کنند. کیوساکی در این بخش، یادگیری حسابداری و سرمایه‌گذاری در بازارهای مختلف را پیش‌نیاز هوشمندسازی مالی در افراد می‌داند؛ ازاین‌رو توصیه می‌کند حتماً آموزش‌های لازم را دربارۀ ریسک‌های سرمایه‌گذاری ببینید، زیرا فقدان آموزش‌های مالی و قرار‌گرفتن آن در کنار میل به دستیابی سریع‌تر به ثروت، منجر به فاجعه می‌شود.

۴- کسب و کارها بزرگ ترین راز ثروتمندان هستند

خلاصه کتاب پدر پولدار پدر بی پول اثرِ رابرت کیوساکی

خیلی‌ها فکر می‌کنند که کسب و کار و شغلشان باید یکی باشد. ولی در زمینه وضعیت مالی شخصی، فرقی وجود دارد. شغل شما آن کاری است که هفته‌ای ۴۰ ساعت انجام می‌دهید تا پول قبض‌ها را بدهید، خواربار بخرید و سایر هزینه‌های زندگی را بپردازید. معمولاً عنوان خاصی مثل «صاحب رستوران» یا «فروشنده» به شما می‌دهد. از طرف دیگر، کسب و کارتان آن چیزی است که برایش وقت و پول می‌گذارید تا به افزایش دارایی‌هایتان کمک کند. چون شغل تنها هزینه‌‌هایتان را پوشش می‌دهد، بعید است که به تنهایی این شما را ثروتمند کند. برای کسب ثروت، باید در حین کار کردن، کسب و کاری هم راه بیندازید. مثلاً سرآشپزی را در نظر بگیرید که به دانشگاه تزئین غذا می‌رود و تمام چم و خم این کار را بلد است. اگرچه از شغلش (آشپزی) آنقدر پول در می‌آورد که اجاره‌اش را بدهد و خانواده‌اش را سیر کند، ولی هنوز هم ثروتمند نمی‌شود. پس در کسب و کاری سرمایه‌گذاری می‌کند: املاک. درآمد اضافی هر ماهش را صرف خرید دارایی‌های درآمدزا می‌کند آپارتمان‌ها و ساختمان مشاعی که می‌تواند به مستاجر اجاره دهد. از طرف دیگر، فروشنده ماشینی را در نظر بگیرید که باقیمانده درآمد هر ماه را روی خرید و فروش سهام می‌گذارد. در هر دو حالت، شغل‌هایشان درآمد کافی را برای تأمین مخارج ماهانه تولید می‌کردند. ولی با صرف درآمد اضافی در کسب و کارشان، این افراد دارایی‌هایشان را نیز افزایش می‌دهند و به سمت ثروت حرکت می‌کنند. وقتی این اتفاق شروع شود، دارایی‌هایتان (نه شغلتان) تبدیل به منبع اصلی درآمدتان می‌شود. این بی تردید نشانه استقلال مالی واقعی است.

۵- افراد ثروتمند روی ستون‌های دارایی‌شان تمرکز می‌کنند و افراد فقیر روی ستون‌های درآمدشان

خلاصه کتاب پدر پولدار پدر بی پول اثرِ رابرت کیوساکی

تمام این بخش از کتاب پدر پولدار پدر بی پول اشاره به این نکته دارد که با حفظ شغلی که در آن هستید، هرچه زودتر به فکر سرمایه‌گذاری و کسب دارایی باشید. شما هرچه زودتر باید بدهی‌ها را حذف کنید، هزینه‌ها را پایین نگه دارید و برای جمع‌آوری دارایی‌ها به‌سرعت شروع به کار کنید. عادت ثروتمندان این است که ابتدا مشغول ساخت ستون دارایی‌های خود می‌شوند و سپس از درآمدهای زیاد ناشی از این ستون دارایی، تجملات زندگی‌شان را می‌سازند. این در حالی است که افراد فقیر و متوسط جامعه با استفاده از پولی که با زحمت و عرق‌ریختن به دست می‌آورند، در حال ساختن تجملات زندگی‌شان هستند. نویسنده توصیه می‌کند هزینه‌های ما باید از درآمدهای ناشی از سرمایه‌گذاری به دست بیاید، نه اینکه حقوق و درآمد خود را صرف هزینه‌ها کنیم.

۶- افرادی که همیشه در حال جلوگیری از شکست هستند، مانع موفقیت هم می‌شوند

خلاصه کتاب پدر پولدار پدر بی پول اثرِ رابرت کیوساکی

جالب است بدانید بیشتر افراد ثروتمند تنها به دلیل برخی از شکست‌هایی که در زندگی داشته‌اند، به این نقطه رسیده‌اند. اگر این شکست‌ها نبودند، شاید این موفقیت‌ها هم برای آن‌ها رقم نمی‌خورد. کیوساکی در این بخش از کتاب، دقیقاً به این نکته اشاره می‌کند که افراد هرگز برنده نمی‌شوند، زیرا همیشه در ترس از شکست هستند. برای درک بهتر این درس، باید به روند زندگی بازگردید. هیچ آموزش و موفقیتی در زندگی بدون شکست حاصل نشده است. کودکان برای راه‌افتادن مجبورند بارها و بارها زمین بخورند. برای یادگیری دوچرخه‌سواری باید با دوچرخه زمین بخورید. حتی در زندگی واقعی هم این اصل بزرگی است. حتماً آن را ملاک قرار دهید و در زندگی مالی‌تان از آن بهره‌مند شوید. از‌دست‌دادن‌ها و اشتباه‌ها سبب می‌شوند بیشتر یاد بگیرید، اما اگر ترس از شکست داشته باشید و با این ترس زندگی کنید، اساساً وارد بسیاری از بازی‌ها نخواهید شد و ناکامی تنها چیزی است که در این مواقع به آن خواهید رسید.

نقل‌قول‌های ارزشمند کتاب

  • بین فقیر‌بودن و شکست‌خوردن، تفاوت زیادی وجود دارد. فقیر چیزی ابدی است ولی شکست موقتی خواهد بود.
  • پول می‌آید و می‌رود، اما اگر شیوۀ کار با پول را یاد بگیرید، می‌توانید با آن به موفقیت برسید.
  • زندگی مالی مردم همیشه تحت تأثیر دو عامل است: ترس و طمع. ترس از بی‌پولی افراد را وادار به سخت کار‌کردن می‌کند و چک حقوق ماهیانه سبب می‌شود با طمع بیشتری به دنبال کار بیشتر باشند. آن‌ها عادت می‌کنند صبح زود از خواب بیدار شوند، به محل کار بروند، صورت‌حساب‌شان را بپردازند، به درآمد بیشتری برسند، صورت‌حساب بیشتری بپردازند و همچنان این روند را در زندگی طی کنند.
  • بسیاری از مردم ادعا می‌کنند علاقه‌ای به پول ندارند، در‌حالی‌که آن‌ها روزی هشت ساعت برای به‌دست‌آوردنش کار می‌کنند.
  • شما تنها وقتی فقیر هستید که تسلیم شوید. بسیاری از افراد در واقع هیچ کاری برای ثروتمند‌شدن نمی‌کنند؛ آن‌ها همیشه در حال آرزو‌کردن هستند!
  • فقدان پول، ریشۀ همۀ شرارت‌هاست؛ عشق به پول هم ریشۀ تمام شرارت‌هاست.
  • کارگران به قدر کافی سخت کار می‌کنند تا اخراج نشوند و در عوض، کارفرمایان تنها به اندازه‌ای هزینه می‌کنند که کارگران سر کار باقی بمانند.
  • با فکر‌کردن به این جمله که شغل می‌تواند موجب امنیت شما شود، به خود دروغ نگویید.
  • شما باید تفاوت‌های میان دارایی و بدهی را بدانید و دارایی بخرید.
  • پولِ بیشتر، به‌ندرت مشکلات مالی افراد را حل می‌کند.
  • یک فرد می‌تواند بسیار تحصیل‌کرده و در عین حال بسیار بی‌سواد باشد.
  • ثروت، توانایی افراد در زندگیِ بدون درآمد است. اگر می‌خواهید بدانید چقدر ثروتمند هستید باید به این پرسش پاسخ دهید که اگر همین امروز، دیگر درآمدی نداشته باشید، تا چند روز می‌توانید زنده بمانید؟
  • رابرت کیوساکی معتقد است کاری که نیاز به حضور فیزیکی وی داشته باشد، یک تجارت نیست؛ بلکه این شغل، خودِ اوست که در حال تلف‌شدن است.
  • بهترین چیز دربارۀ پول این است که این توانایی را دارد تا ۲۴ ساعت شبانه‌روز بدون خستگی کار کند و درآمدزایی داشته باشد.
  • پدر پولدار کیوساکی، رابین‌هود را یک قهرمان نمی‌دید بلکه وی را یک کلاهبردار می‌خواند.
  • همه‌جا طلا وجود دارد اما بیشترِ مردم برای دیدن آن هیچ آموزشی ندیده‌اند.

پیام کلیدی کتاب پدر پولدار پدر بی پول

کتاب پدر پولدار پدر بی پول به ما می‌گوید چون در مدرسه به ما هوش مالی آموزش نداده‌اند، خودمان باید این ویژگی را در خودمان ایجاد کنیم. تنها زمانی احتمال کسب ثروت یا استقلال مالی بالا می‌رود که هوش مالی بالا و ذهنیت قوی و جاه طلبی در پشت آن داشته باشیم. در آخر، هرچه روی ذهنتان سرمایه گذاری کنید برایتان موفقیت آفرین خواهد بود، زیرا ذهن مهمترین داراییتان در هر شرایط مالی است.

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۰۵
شهریور

خلاصه کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست اثر کیم وو چونگ

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست (Every Street Is Paved With Gold)

پشت جلد کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست آمده است که شما باید با کیم وو چونگ آشنا شوید، نه تنها به این دلیل که پسربچه فقیری بود که با تلاش و کوششی وصف‌ناپذیر، گروه صنعتی دوو را با بیش از ۲۵ میلیارد دلار فروش سالیانه تاسیس کرد و یا به این دلیل که رهبران جهان، نبوغ افسانه‌ای او را در کار و تجارت ستوده‌اند؛ شما می‌بایست با وی آشنا شوید، زیرا سرگذشت وی مجموعه‌ای از راهنمایی‌های خلاقانه و کاربردی در راه رسیدن به موفقیت در کار و زندگیست. این کتاب می‌تواند انگیزه‌ای شگرف جهت کارآفرینی در شما به وجود بیاورد پس اگر همیشه حسی درون شما یادآوری می‌کند که می‌توانید بیش از آنچه که هم اکنون هستید باشید حتما کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست را مطالعه کنید تا آماده حرکت در مسیر درست شوید. فراموش نکنید که پس از مطالعه این کتاب و تصمیم بر حرکت ابتدا باید به فکر فروش محصول باشید نه تولید آن!

کیم وو چونگ کیست؟

خلاصه کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست

کیم وو چونگ (زاده ۱۹ دسامبر ۱۹۳۶) رئیس سابق هیئت مدیره و مؤسس گروه سابق دوو درشهر تااگو کره به دنیا آمد، کیم در دوران کودکی، زمانی که یک پسربچه بود، به فروش روزنامه می‌پرداخت. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه (در دبیرستان کیونگی) در سال ۱۹۶۰ موفق به اخذ دانشنامه اقتصاد از دانشگاه یانس کره جنوبی گردید. پس از یک سال خدمت در شورای توسعه اقتصادی کره جنوبی که یک ارگان دولتی است، کار تجاری خود را درشرکت صنایع هان سانگ آغاز نمود و تا قبل از سال ۱۹۶۷ که خود شرکت صنایع دوو را تأسیس کرد؛ در این شرکت تا مقام مدیریت ارتقا پیدا کرد. کیم، سپس این کار را رها کرد و صنایع دوو را با ۵ نفر به عنوان شریک راه ‌اندازی کرد. کیم شرکت‌های ورشکسته بسیاری خرید؛ چنان ‌که بخش بزرگی از دوو از شرکت‌های ورشکسته و دارای بدهی ساخته شده‌ است که توسط دوو خریداری شده‌اند. او یک ریسک کننده جسور در جهان سوم محسوب می‌شود. مسلما کیم برای فعالیت‌های خود محرکی دارد اما محرک او زیاده طلبی نیست! کیم در جهان کسب و تجارت کره موقعیت ممتازی دارد. او گاهی آنقدر خوب به نظر می‌رسد که نمی‌تواند واقعی باشد. کیم به جای این که صحنه گردان یک نمایش انفرادی باشد، با استخدام بیش از ۹۰,۰۰۰ کارمند و افزودن روحیه خلاق و جسورانه خود به آن‌ها کارآیی خود را چندین برابر کرده است. کیم به نقاط ضعف شخصی اش ازعان دارد.

کیم وو چونگ می‌گوید:

« من از نقاشی یا موزیک اطلاعی ندارم. تصور می کنم این نوعی عدم تعادل است ولی تمام توجه من به کسب و کار است.» به هر کجا که می‌روم فوری در می یابم که پول در کجا باید به دست بیاید! در دنیا جاهایی وجود دارد که در خیابان‌هایش پول نریخته است.

اما چرا اسم کتاب «سنگفرش هر خیابان از طلاست» انتخاب شده است؟ نویسنده معتقد است هر کجا می‌رود سریعاً متوجه می‌شود چگونه می‌توان در آنجا تجارت را آغاز کرد، وی معتقد است همه خیابان‌ها از طلا پوشیده شده‌اند پس خود نیز به سراغ آن رفته است، البته بسیاری از مکان‌ها نیز وجود دارند که با طلا پوشانده نشده‌اند و تجارت و پول درآوردن در آن جا آسان نمی‌باشد و نیاز به کار سخت و طاقت ‌فرسا دارد، البته وی این موضوع را صرفا جهت نشان دادن طرز تفکر خود بیان کرده است. تاریخ نگارش کتاب مربوط به بهار ۱۹۸۹ میلادی و ۱۳۶۷ شمسی می‌باشد و یک کتاب مدیریتی و انگیزشی محسوب می‌شود. خلاصه کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست مجموعه‌‌ای از یادداشت‌های کیم وو چونگ خطاب به کشورش است که بعد از گردآوری به شکل یک کتاب درآمده است. این کتاب در کره تبدیل به پرفروش ‌ترین کتاب شد و به دلیل پیام‌های جهانی که دارد یکی از موفق ‌ترین کتاب‌های جهان نیز لقب گرفته است. کتاب از ۴ قسمت و ۵۲ فصل تشکل شده است. هر فصل به طور خلاصه موضوعی را بررسی می‌کند.

۴ قسمت اصلی کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست عبارت است از:

۱- رویاپردازی

۲- مدیریت

۳- رشد کردن

۴- رهبری

این کتاب را می‌توان یک کتاب مدیریتی و انگیزشی به طور هم زمان دانست، داستان موفقیت در این کتاب به گونه‌ای روایت می‌شود که هر ناشدنی را شدنی نشان می‌دهد و سعی می‌کند نشان دهد، انسان می‌تواند هر مانعی را در مسیر موفقیت پس بزند، از جمله مهم ترین نکاتی که در این کتاب به آن اشاره می‌شود، مفهوم مهم بی معنی دانستن غیرممکن است، البته روایت کتاب کاملا بر اهمیت تلاش جهت دستیابی به اهداف تاکید دارد. اختصاص زمان و علاقه زیاد به کاری که انجام می‌دهید از جمله مهم ترین ارکان موفقیت است که در این کتاب به آن اشاره شده است. این کتاب ثابت می‌کند که اگر شما به سختی کار کنید و از پولتان برای بهبود وضع جامعه خود استفاده کنید، آنگاه واقعا به این نتیجه می‌رسید که سنگ فرش هر خیابان از طلاست و وارد جاده موفقیت واقعی می‌شوید.

در ادامه برخی از مهمترین مفاهیمی که در کتاب به آن‌ها تاکید شده است را مرور می‌کنیم:

۱- امید:

امید یکی از مهم ترین مفاهیمی است که در سرتاسر این کتاب با آن مواجه می‌شویم، تا جایی که نویسنده، نا امیدی را نقطه پایان پیشرفت تلقی می‌کند. نویسنده تاکید می‌کند که هیچ وقت از حرکت و ادامه دادن دست برندارید، تا جایی که حرکت نکردن را معادل فلج بودن می‌داند. نویسنده در کتاب تاکید می‌کند که درست لجظه‌ای که فکر می‌کنیم تلاش ها دیگر نتیجه‌ای نخواهند داشت و همه نا امید هستند، باید به تلاش ادامه داد، عموم موفقیت‌های بزرگ حاصل تلاش در زمان‌هایی است که همه دست از تلاش برداشته‌اند.

۲- زمان:

زمان در این کتاب به عنوان مهم ترین دارایی افراد معرف می‌شود، نویسنده بهره وری درست و کافی از زمان را در حفظ صحیح آن تعریف می‌داند، چرا که زمان در گذر است و نمی‌توان مانند سایر دارایی ها آن را حفظ کرد و تنها راه، نهایت بهره وری از زمان است. نباید فراموش کرد که شما هرگز به عقب برنمی گردید. وقت طلاست. ممکن است دو نفر در انجام یک کار موفق باشند اما کسی که وقت کمتری را اختصاص داده، موفق تر است.

۳- کسب تجربه:

در این کتاب  مسافرت، دوستی با انواع آدم ها، انجام کارها با عزم و اراده و خواندن کتاب به عنوان ۴ روش کسب تجربه معرفی می‌شود و نویسنده تجربه را بزرگترین معلم آدمی می‌داند.

۴- رویا:

نویسنده تاریخ را متعلق به افرادی می‌داند که رویاهای بزرگ در سر دارند و داشتن این رویاها را نیروی لازم برای تغییر جهان می‌داند. کیم در جایی از کتاب می‌گوید هیچ چیز نمی‌توانست مرا از حرکت نگه دارد و این نشان از بزرگ بودن آرزوهایی است که وی در طول این مسیر در ذهن خود می‌پرورانده است.

۵- رویاهای خلاق:

نویسنده معتقد است باید از مغز کار کشید، ایده‌ها از ورود اطلاعات سرچشمه می‌گیرند، لذا تا زمانی که به مغز اطلاعات وارد نشود، خروجی نخواهد داشت.

خلاصه کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست

۶- اشتراک اطلاعات:

در عصر امروز کسانی که دانش خود را در اختیار دیگران قرار نمی‌دهند و تنها به فکر خود هستند، از دیگران عقب تر می‌مانند. وی خودخواهی فکری و مادی را زشت و نکوهیده می‌داند. همه ما به هم وابسته‌ایم و به کمک هم احتیاج داریم. ادم ها نمی‌توانند به تنهایی زندگی کنند.

۷- شغل خوب:

نویسنده معتقد است هرکسی در جهان جای خودش را دارد و نظم زمانی به وجود می‌آید که هر چیزی در جای خودش باشد، در جایی از کتاب می‌گوید همه ما باید کاری را بکنیم که باید بکنیم.

۸- کار زیاد:

نویسنده اهمیت کار زیاد را آن جایی می‌بیند که تبدیل به ایده‌های خلاق و بزرگ می‌شود، البته تاکید دارد که باید از کار کردن لذت برد و آرزوهای بزرگ داشت. اگر می‌خواهید در اوج بمانید باید به همان اندازه سخت کار کنید.

۹- تجارت:

در این کتاب که عموما از آن به عنوان یک کتاب انگیزشی یاد می‌کنند، نکات مدیریتی مهمی در دل مسیر زندگی کیم وو چونگ نهفته است. وی در جایی از کتاب تجارت را چیزی برتر از یک معادله ساده ریاضی می‌داند و معتقد است در تجارت باید ۱ و ۱ را تبدیل به ۱۰ و سپس به ۵۰  کرد. البته کیم تجارت را در سود کردن تعریف نمی‌کند و معتقد است بخش مهمی از تجارت کمتر ضرر کردن است که در این جمله همان مفهوم مدیریتی نهفته است.

۱۰- تخصص:

کیم معتقد است تخصص، عمیق شدن و دانش بالا در یک موضوع، ارزش افزوده به همراه دارد، در این باره از پزشکان و نویسندگان نام می‌برد و معتقد است باید خود را غرق کارتان کنید، این تخصص است که منجر به موفقیت می‌شود.

۱۱- اهمیت بحران:

زندگی رنج و دنیا دریایی از آن است، کیم بحران‌ها و سختی ها را از مهم ترین عوامل رشد تلقی  می‌کند و تا جایی که می‌گوید من را جنگ کره به این جا رساند. فرصت ها را زاییده سختی ها و ناملایمات می‌داند و نقطه تمایز افراد موفق را در این می‌داند که در شرایط بحرانی نسبت به سایرین چگونه عمل می‌کنند.

۱۲- اعتماد به نفس:

اعتماد به نفس همه چیز را ممکن می‌سازد، کافیست باور داشته باشید که می‌توانید کاری را انجام دهید، آنگاه می‌توانید حتی سرنوشت خود را نیز تغییر دهید، قبل از آن که دست به انجام کاری بزنید باید به این که می‌توانید آن را انجام دهید، باور داشته باشید.

۱۳- راز سلامتی:

پیش از این از تاکید کیم بر کار سخت گفتیم، اما نکته جالب آن است که در جای دیگری از کتاب وی از راز سلامتی خویش می‌گوید که کار سخت است. اما نه کاری که سخت و ملال آور است، بلکه کاری که از آن لذت ببرید! اون روان را مهم تر از جسم می‌داند و معتقد است مادی گرایی نباید مانع از پرداختن به روان آدمی شود.

۱۴- نگاه به آینده به جای نگاه به گذشته:

نگاه بیش از اندازه به گذشته، شما را از دیدن آینده باز می‌دارد، لذا نباید به گذشته چسبید. هرچه به سطوح بالاتری بروید، هم چون بالای یک کوه، افق‌های بزرگتری پیش روی شما قرار می‌گیرد. وی حتی در جایی از کتاب اشاره می‌کند که اولویت استخدام را به کسانی می‌داده است که در سطح جهانی فکر کنند و جهان را به مبارزه بطلبند.

۱۵- احساس رضایت:

احساس رضایت یک نسل، به معنی دست از کار و تلاش برداشتن و رضایت به سطوح فعلی از هر آنچه هست می‌شود، این امر، موجبات نارضایتی نسل بعدی را فراهم می‌کند. ضمنا این موضوع مهم که تفکر کیم بلند مدت بوده و تبعات رفتارها در طول نسل بعدی را هم لحاظ می‌کرده از نکات مهم این بخش است. تفکر بلند مدت و لحاظ کردن اثرات طولانی مدت یک تصمیم، یکی از مهم ترین اصول مدیریتی است.

خلاصه کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست

در انتهای خلاصه کتاب سنگ فرش هر خیابان از طلاست وو چونگ ۸ گام برای یک زندگی کامل ارائه می‌دهد مهم ترین نکات آن‌ها به شرح زیر است:

جوانی را مرحله مهمی از زندگی دانسته و به نوعی پایه و اجر مهم و ابتدای ادامه مسیر زندگی تلقی می‌کند. پرورش ذهن، تفکر خلاق و وادار کردن خود به داشتن نگاه متفاوت به محیط اطراف، از جمله مهم­ترین نکاتی است که هم در این بخش هم پیش از این و در سرتاسر کتاب به آن تاکید می‌شود، کیم معتقد است در هر خیابانی آن قدر پول هست که او می‌تواند پول پارو کند و این نشان از این است که او بهترین فرصت ها را از محیط‌های اطراف خود خلق و از آن‌ها استفاده می‌کند. این امر خود زمینه چالش طلبی را فراهم می‌کند، بدون شک خلق فرصت بدون سختی میسر نمی‌شود و این فرصت ها نیز از درون چالش ها خلق می‌شوند. کیم در این کتاب از یک سو خواننده را به رشد هرچه بیشتر، بزرگتر فکر کردن و ایده ها و آرزوهای بزرگ تشویق می‌کند و نکته جالب آن است که در همین حین او را به فروتنی نیز رهسپار می‌کند، چرا که آن جا که آدمی فکر کند از سایرین برتر است، درست همانجاست که رشد متوقف می‌شود. پس شاید غلط نباشد اگر از دنیای کیم وو چونگ به عنوان یک دنیای بی انتها تعبیر کرد، جایی که هیچ انتهایی برای مسیر پیش روی خود قائل نیست و مدام افق‌های بزرگتری پیش روی خود خلق می‌کند.

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۰۵
شهریور

خلاصه کتاب ۱۰ شاه کلید بزرگان بورس

 

۱۰ ویژگی افراد موفق و با تجربه در بازار بورس و دیگر بازارهای سرمایه گذاری

  کتاب ۱۰ شاه کلید بزرگان بورس، حاصل تجربه و مطالعه چند ساله پبرامون سرمایه گذاری و موفقیت در بورس است. این کتاب مطالب مفیدی را در اختیار شما قرار می دهد. چرا که با بررسی همه جانبه دلایل شکست و پیروزی بازندگان و برندگان بورس، ۱۰ شاه کلید مهم برای یک سرمایه گذاری موفق را ارائه می دهد.

 

شاه کلید های بزرگان بورس

  ۱- شاه کلیدی که مشاوران مالی آن را به شما نمی گویند

 موضوع تنوع بخشیدن به سبد سهام، پیشنهادی است که کارشناسان و مشاوران مالی معمولا به صورت کلیشه ای و گاهاً اشتباه به سهام داران تازه وارد می دهند تا صرفا جلوی ریسک سبد آن ها گرفته شود. باید بدانید که بحث تنوع بخشیدن به سبد سهام صرفا جنبه ی کاهش ریسک دارد، آن هم فقط در کوتاه مدت و میان مدت. پس اگر به دنبال کسب سودهای زیاد هستید روش تنوع بخشی به سبد سهام،کارایی چندانی ندارد. معمولا بزرگان بورس یک یا دو صنعت و سهم را انتخاب می کنند و با مطالعه و بررسی همه جانبه از وضعیت آنها، درصد بالایی از دارایی خود را روی آن صنعت یا سهم سرمایه گذاری می کنند. این روش سرمایه گذاری روش بسیاری از بزرگان بورس است. پایه و اساس کار بزرگان بورس بر روی تحقیق، مطالعه، تحلیل تکنیکال – بنیادی و نظر کارشناسان بنا شده است و در نهایت نیم نگاهی هم به اخبار و شایعات پیرامون سهم دارند. چیزی که در بورس بسیار پول ساز است این است که شما بتوانید به طور مستمر پول تان را دو برابر کنید. اما چطور این کار شدنی است؟ وقتی با تحقیق و بررسی یک یا دو سهم را پیدا کنید که به رشد آن ها خیلی مطمئن هستید، می توانید در بازه زمانی چند ماهه سهم هایی را داشته باشید که سرمایه شما را صد در صد افزایش دهند. فقط نکته اساسی مهم در انتخاب سهم ها این است که آگاهانه عمل کنید.

 

 

 

 

 

۲- سرتان را بدون ریسک در دهان شیر کنید

معمولا سرمایه گذاران بازنده در بورس فکر می کنند که کسب سودهای کلان در بورس تنها از طریق پذیرش ریسک های بزرگ به دست می آید. یعنی معتقدند هرچه ریسک بیش تری کنید، سود بیش تری به دست می آورید. اما این موضوع صحیح نیست. پذیرش ریسک زیاد احتمال ضرر ریسک بالاتر را هم به دنبال دارد. اما جالب است بدانید که بزرگان بورس رویه ی دیگری دارند. آنها نسبت به ریسک و خرید و فروش سهام با ریسک ترس دارند و همین ترس علت موفقیت آن ها است. در واقع وقتی شما ریسک بالایی را قبول می کنید، این را تضمین نمی کنید که سود زیادی کسب می کنید بلکه صرفا می پذیرید که حاضرید برای به دست آوردن مقداری پول، بخش زیادی از سرمایه خود را به خطر بیاندازید. اما چطور می شود ریسک نکنیم ولی سود بالایی به دست آوریم؟ پاسخ این سؤال را با ارائه یک مثال بیان می کنیم.

به نظر شما فردی که در سیرک سر خود را داخل دهان شیر می کند، ریسک می کند؟ برای ما چطور؟‌ باید بدانید که انجام این کار برای ما ریسک زیادی دارد چراکه چیزی از این کار نمی دانیم. ولی کسی که در سیرک این کار را می کند، اینقدر مهارت برای انجام این کار پیدا کرده که برای او تبدیل به یک کار روزمره شده است. نکته مهم کار بزرگان بورس هم همین است، آن ها بدون داشتن اطلاعات و مهارت کافی سر خود را وارد دهان شیر نمی کنند. بازندگان بورس معمولا بدون مطالعه و تحقیق به محض روبه رو شدن با پیشنهاد خرید یک سهام، اقدام به خرید می کنند به امید آنکه احتمال می دهند شاید پول زیادی به دست آورند اما برخلاف آنها بزرگان بورس مدت ها، وقت و هزینه صرف دانش، درک، مهارت و قدرت تحلیلگری خود می کنند و در خرید و فروش سهام با تکیه بر اطلاعات و مهارت های خود عمل می کنند.

 

  ۳- بزرگان بورس جزء دسته چهارم هستند، ویژگی طلایی دسته چهارم را بشناسید

افراد فعال در بازار بر اساس آنکه چقدر از بازار اطلاعات دارند و آگاه هستند به ۴ دسته تقسیم می شوند.

دسته اول آن هایی هستند که نمی دانند که نمی دانند یا فکر می کنند که می دانند. این دسته را تحت عنوان ادعا کنندگان می شناسیم چرا که معمولا خودشان این توهم را دارند که انتخاب درستی می کنند. این دسته هم برای خودشان خطرناک هستند و هم برای دیگران. معمولا وقتی بازار خیلی مثبت می شود مثل نیمه دوم سال ۹۱ و ۹۲ که کل بازار، شاخص و قیمت ها چند برابر شد هر فردی هر سهمی که می خرید رشد می کرد. این اتفاق باعث شده بود که افرادی که جزو دسته اول بودند تصور کنند که خیلی افراد خبره ای در بازار هستند. در حالیکه چنین نبود.

دسته دوم آن هایی هستند که نمی دانند که می دانند مثل حسابرس شرکت ها. این افراد اطلاعات کاملی از یک شرکت ممکن است داشته باشند ولی در بورس سرمایه گذاری نمی کنند. معمولا تعدادشان محدود است و با این گروه کاری نداریم.

دسته سوم که تعدادشان زیاد است، گروهی که می دانند که نمی دانند. این گروه از گروه اول سطح بالاتری دارند و می دانند که از بازار اطلاع ندارند. اما ممکن است مرتکب این اشتباه شوند که چون خودشان از بازار اطلاعاتی ندارند، تصمیم نهایی را از روی نظر دسته اول یا چهارم بگیرند.

دسته چهارم، کسانی هستند که می دانند و از آن ها با عنوان بزرگان بورس یاد می کنیم. این گروه نظرات و حرف های دیگران را می شنوند ولی آنها را به عنوان یک داده خام در نظر می گیرند و سپس این اطلاعات را بر اساس استراتژی خود و با آگاهی، تجربه و علم خود بررسی کرده و در نهایت تصمیم به خرید یا فروش سهام می گیرند.

پس برای آنکه ما به بزرگان بورس تبدیل شویم باید علم و تجربه داشته باشیم. در مورد علم نکته مهم این است که باید هم تحلیل تکنیکال و هم بنیادی را بیاموزیم و بهتر است که این علوم را از کسی یاد بگیریم که خودش فعال بازار است. مسئله مهم بعدی آن است که تجربه کنید. برای آنکه تجربه به دست آوردید باید بتوانید حضور مستمر در بازار داشته باشید. حضور مستمر در بازار نیازمند این است که از بازار ضربه نخورید چرا که باعث می شوید از بازار زده شوید و از آن خارج شوید. برای اینکه این اتفاق نیفتد، از اولین روزی که می خواهید در بورس شروع به سرمایه گذاری کنید، باید با سرمایه ای وارد شوید که از دست دادن تمام آن سرمایه، لطمه ای به زندگی و انگیزه شما برای ادامه فعالیت در بازار سرمایه نزند. با رویه درست به مرور جلو می روید و تجربه تان بیشتر می شود. این زمانی است که می توانید سرمایه بیشتری را وارد بازار کنید.

 

۴- از فروشنده غمگین بخرید و به فروشنده شاد بفروشید و یادتان نرود سهام را به فرزندی بپذیرید

اکثر فعالان بازار بورس معمولا دید کوتاه مدت و میان مدت نسبت به سودآوری در سهم ها دارند. این نگاه باعث می شود که افراد عجول شوند و بخواهند در مدت کوتاهی یه سود مدنظرشان برسند. به همین دلیل دچار استرس و نگرانی می شوند و این استرس باعث می شود نتوانند تصمیمات درستی در سرمایه گذاری و انتخاب سهم بگیرند. اما باید بدانید که بزرگان بورس اصلا دید کوتاه مدت روی سهم خود ندارند و به سودآوری در یک، دو یا سه ماه آینده فکر نمی کنند. آن ها یک بازه زمانی بلندتر را می بینند و تصمیماتشان را بر اساس آن بازه می گیرند.

اگر بازار را به یک فروشنده تشبیه کنیم و فکر کنیم که بازار مانند مردی است که یک مغازه دارد و سهم های مختلف را در آن چیده است، بزرگان بورس در روزهایی که فروشنده غمگین و ناراحت و افسرده هاست، سهم های ارزنده را با قیمت های بسیار پایین می خرند و در روزهایی که احتمالا در آینده بلند مدت حال فروشنده خوب می شود، آنها را برای فروش قرار می دهند. توصیه می شود که دید خودتان را از روی سودهای کوتاه مدت بردارید و سهم هایی را خریداری کنید که حداقل برای بازه شش ماهه و بیش تر به شما حداقل ۱۰۰ درصد سود بدهد. یعنی شما سهمی را می خرید که پس از بررسی و تحلیل فکر می کنید که احتمال دارد قیمتش دو برابر قیمت فعلی شود.

 

خلاصه کتاب ۱۰ شاه کلید بزرگان بورس۵- شش سؤال طلایی که بزرگان بورس به آن پاسخ داده اند، شما چطور؟

هر فرد برای رسیدن به موفقیت در بازار بورس روش منحصر به فرد خود را دارد. یعنی بزرگان بورس، یک سری روش و استراتژی منحصر به فرد خودشان را دارند در هر برهه از بازار بر اساس آن عمل می کنند که این استراتژی منحصر به فرد را در اثر تجربه و تمرین در موقعیت های مختلف بازار به دست آورده اند. نکته جالب اینجاست که همه ی آن ها معیارهای مختلفی برای انتخاب سهم یا گروه دارند. یک عده وضعیت بنیادی سهم در سال آینده را بررسی می کنند، عده ای ارزش فعلی را حساب می کنند و اگر قیمت ارزش فعلی از واقعی اش کم تر بود تصمیم می گیرند با آن سهم کار کنند و همین طور معیارهای مختلف دیگر.

حال برویم سراغ این موضوع که شما برای سرمایه گذاری باید چه معیارهایی داشته باشید. شما باید معیارهای سرمایه گذاری تان را با توجه به شخصیت و رفتارهای خودتان انتخاب کنید. برای داشتن استراتژی ۳ گام کلی و مهم برای شما مطرح می شود:

گام اول آموزش دیدن است. اصول سرمایه گذاری درست و تحلیل تکنیکال و بنیادی را آموزش ببینید. در گام دوم شروع به سرمایه گذاری حداقلی بکنید و آموزش هایی که دیدید تست کنید و از این راه یک سری معیار برای خود استخراج کنید. و گام سوم که گامی است که باید تداوم داشته باشد این است که شما باید این معیارها را تصحیح کنید و بهبود ببخشید. طی کردن این سه گام نیاز به زمان دارد و به مرور شما هرچه جلوتر بروید، از اینکه معیارها و روش هایتان پخته تر می شود لذت می برید. برای اینکه معیار ها و استراتژی هایتان شکل بگیرد باید برای این چند سؤال همیشه جواب داشته باشید:

  • در چه گروهی سرمایه گذاری می کنید؟
  • معیارتان برای سرمایه گذاری در فلان گروه یا سهم چیست؟
  • این سهم را در چه محدوده قیمتی مناسب می بینید؟ چرا؟
  • در چه بازه زمانی در این سهمی که انتخاب کردید سود شناسایی می کنید؟ چرا؟
  • معیارتان برای شناسایی سود و خروج از سهم چه چیزی است؟
  • اگر سهم افت کرد چه می کنید؟
  • چه زمانی با ضرر از سهم خارج می شوید؟ (فرض کنید سهمی افت کرده و طبق آخرین بررسی شما اصلا قرار نیست رشد کند، حال باید بدانید چه زمانی با ضرر خارج می شوید؟

برای تبدیل شدن به یک سرمایه گذار موفق باید سعی کنید برای سؤال ها پاسخ داشته باشید و پاسخ هایتان را به روز کنید.

 

  ۶- قلمرو خود را مشخص کنید، خوب بشناسید و در آن حکومت کنید

برای یک سرمایه گذاری موفق باید نسبت به یک موضوع درک داشته باشید نه فهم. درک یک درجه بالاتر از فهم است. در سرمایه گذاری شاید شما خیلی چیزها را متوجه شوید، شاید تحلیل تکنیکال و بنیادی خیلی از سهم ها را بفهمید ولی چیزی که مهم است این است که شما به درک در یک گروه برسید و رسیدن به درک و فهم در همه گروه های بورس به طور همزمان ممکن نیست. شما باید از یک گروه شروع کنید و در آن گروه متخصص شوید. این شیوه سرمایه گذاری شیوه تمرکز نام دارد. در شیوه تمرکز شما باید درک بسیار عمیقی از یک صنعت و سهم های آن صنعت داشته باشید. فرصت ها، تهدیدها و همه چیز را در مورد آن درک کنید و سپس سهم هایی را از آن گروه انتخاب کرده که نسبت به آن ها درک بالایی دارید. توصیه می شود صنعتی که می خواهید آن را انتخاب کنید، صنعتی باشد که پویایی داشته باشد. یعنی در حال رشد و نوسان باشد نه صنعتی راکد. صنعتی که حداقل چشم اندازش خوب است و فکر می کنید تا سالیان سال صنعت رو به رشدی خواهد بود.

 

 

 

 

 

 

 

    ۷- یک ویژگی خانمان سوز بازندگان بورس

یکی از خصوصیات اخلاقی بازندگان بورس یا افراد مبتدی در بورس این است که این افراد معمولا یک نفر را پیدا می کنند که تخصص های خوبی داشته باشد و از او بپرسند که چه سهمی را بخرند و چه سهمی را بفروشند. آن ها معیاری برای خودشان ندارند و اطلاعاتی از بیرون دریافت می کنند که از فیلتری رد نمی شود و مستقیما آن را تبدیل به تصمیم و خرید می کنند. اما واقعیت آن است که منابع خارجی فقط و فقط می توانند به شما اطلاعات بدهند و این مغز شماست که باید پردازش کند و مطابق با معیارها ی شما یک خروجی مناسب از اطلاعاتی که دریافت کردید بیرون بدهد و در نهایت به تصمیم برای خرید یا فروش در سهم منجر شود. اولین چیزی که باید برای سرمایه گذاری در بورس به دست آورید سود نیست، این است که باید ملاک ها و معیارهایی که در ذهنتان است بهبود ببخشید و رشد دهید تا اشتباهات شما به حداقل برسد.

 

خلاصه کتاب ۱۰ شاه کلید بزرگان بورس  ۸- اگر این دفترچه را ندارید، سرمایه گذاری را کنار بگذارید

در این بخش از کتاب، تهیه دفترچه ای به نام دفترچه بزرگان به شما پیشنهاد می شود. در این دفترچه تمام تصمیمات و هرآنچه برای خرید و فروش در ذهنتان است، هر آنچه از آن درس می گیرید، هر سهمی (تکنیکال یا بنیادی) که قابل خریداری است در آن دفترچه بنویسید. بعد از چند وقت که تصمیم هایتان را بررسی می کنید می بینید که مثلا خرید مپنا با این دلایلی که من در دفترچه ام نوشته ام فلان جا به ضررم شد و این باعث می شود که دیگر این سهم را با این معیارها خرید نکنم.

با این دفترچه بعد از مدتی می بینید که ۵۰ خرید و فروش انجام داده اید و برای هر کدام دلایل و معیارهایتان را نوشته اید. این کار باعث می شود که تجربه ای که شما می خواهید ظرف مدت ۷ – ۸ سال در بورس به دست آورید با ۱ سال یا ۲ سال کار کردن به دست آورید و به مجموعه ای از معیارهای درست برای سرمایه گذاری دست یابید. نکته مهم در مورد این دفترچه این است که سعی کنید که تمام جزییاتی که در ذهنتان می گذرد و عمل می کنید، در این دفترچه ذکر کنید تا نقاط ضعف و قوت خود را به خوبی دریابید.

 

 ۹- سه گام برای صید سهم های شگفتی ساز بازار بورس

سه گام مهم برای سرمایه گذاری موفق در بورس عبارت است از:

در گام اول باید باید یک بررسی کلی روی خود بورس، بازارهای موازی بورس و بازارهای رقیب بورس مثل مسکن و طلا و ارز و … داشته باشیم. یعنی برای شروع سرمایه گذاری ابتدا از بالا و به صورت کلی بازارهای مختلف، وضعیت بورس و اتفاقاتی که ممکن است بیفتد، اتفاقات سیاسی، اتفاقات اقتصادی که در داخل و خارج کشور قرار است بیفتد را بررسی می کنیم و با این بررسی حوزه مناسب سرمایه گذاری خود را مشخص می کنیم.

در فاز دوم بعد از آنکه حوزه سرمایه گذاری خود را مشخص کردیم، باید به کمک ابزاری به نام تحلیل بنیادی بررسی های جزئی تری روی صنعت انتخاب شده و سهم های آن صنعت انجام دهیم. پس لازم است تحلیل بنیادی را بیاموزید تا بتوانید با معیارها و فیلترهای خودتان برای سرمایه گذاری تصمیم بگیرید.

حال که یک صنعت را بررسی کردید، یک سری سهام را تحلیل بنیادی کردید و ارزش های آن ها مطابق با معیارهایتان از فیلتر شما رد شده است، وقت آن است که گام سوم را آغاز کنید. در گام سوم باید برای تصمیم گیری نهایی از فیلتری به نام تحلیل تکنیکال کمک بگیریم. ممکن است یک سهم به لحاظ بنیادی ارزش بالایی داشته باشد ولی نباید عجله کرد. در این مرحله سهم را از لحاظ تکنیکی هم مورد بررسی قرار می دهیم و اگر سیگنال های به دست آمده از تحلیل تکنیکال هم در مورد سهم مثبت بود می توانیم وارد سهم شویم. در واقع تحلیل تکنیکال در کنار بررسی های کلان و بنیادی، ابزاری است که دقیقا نقطه ورود، نقطه خروج، حد ضرر، حد سود و سیگنال های بسیار جزیی را به ما می دهد که ما بر اساس آنها می توانیم تصمیم گیری کنیم که چه موقع وارد سهم شویم و چه موقع از سهم خارج شویم.

 

خلاصه کتاب ۱۰ شاه کلید بزرگان بورس ایران  ۱۰- اگر از بیرون به زندگی بزرگان بورس نگاه کنید

نکته مهمی که در زندگی بزرگان بورس به چشم می خورد که در موفقیت آن ها نقش بسزایی داشته این است که آن ها به سرمایه گذاری در بورس به عنوان یک کار مورد علاقه و بخشی از زندگی خود نگاه می کنند و صرفا برای کسب سود وارد این بازار نمی شوند. شما هم اگر می خواهید در بورس موفق باشید باید عاشق سرمایه گذاری و کسب اطلاعات بیش تر و حرفه ای تر در آن باشید. بزرگان بورس به سرمایه گذاری و فرآیندی که انجام می دهند علاقه مند هستند و از کارهایی مثل بررسی های کلان اقتصادی، تحلیل بنیادی، تحلیل تکنیکال و آموختن این مهارت ها لذت می برند.

نکته مهم بعدی اینکه نباید تحت تأثیر نظر دیگران در مورد یک سهم باشید. استفاده از نظر دیگران، مشورت کردن به منظور به دست آوردن اطلاعات اولیه، اطلاعاتی که در نهایت خودتان باید آن ها را پردازش کنید، کار درستی است. اما اینکه بخواهید تصمیم گیری را صرفا بر اثر نظر دیگران بگیرید کار غلطی است. دیگر اینکه برای مشاوره و انتخاب یک تحلیلگر به دنبال معجزه نباشید. هر فردی بالاخره با مقداری خطا همراه است. راه درست آن است که وقتی خودتان شروع به خرید و فروش کردید نظر افراد خبره را هم بشنوید و آن ها را فیلترهای ذهنی خودتان عبور دهید.

 

نتیجه گیری

در پایان برای آنکه به یک فرد موفق در بورس تبدیل شوید، لازم نیست کارهای بسیار عجیب و غریبی انجام دهید. طی کردن اصولی که در این کتاب برای شما گفته شد به همرا مطالعه ، تمرین و کسب تجربه برای موفقیت شما کافی است. پس تنها کاری که شما باید انجام دهید، علم و تجربه کسب کنید تا به زودی شما هم به یکی از موفق ترین افراد و بزرگان بورس تبدیل شوید.

نویسنده: مهندس علی صابریان

  • جمشید چایانی - فرشته پیری
۰۵
شهریور

چه کسی کتاب ثروتمندترین مرد بابل را نوشته‌ است؟

جورج ساموئل کلاسون، نویسنده و کارآفرین آمریکایی، متولد سال ۱۸۷۴‌، نویسنده این کتاب بود. در سال ۱۹۲۶، اقدام به چاپ مجموعه‌ای از نوشته‌هایش در مورد آموزش مالی کرد که به یکی از معروف‌ترین کتاب‌های جهان تبدیل شد.

چرا یک مرد بابلی؟

شاید برای شما هم این پرسش پیش‌آمده باشد که چرا شخصیت محوری داستان‌های این کتاب، فردی بابلی است. باید بگوییم که نویسنده برای این کارش دو دلیل دارد. اولین دلیل به خاطر شهرت مردمان بابل در ثروت‌اندوزی است. در صفحه‌های تاریخ جهان، بابل، سمبل واقعی ثروت و عظمت به شمار می‌رود. بابلی‌ها نه در یک فلات معتدل، بلکه در میان بیابانی لم‌یزرع، بدون هیچ کوه، معدن و حتی بارش کافی باران، زندگی می‌کردند. تنها نقطه قوت آن‌ها رود فرات بود. بااین‌حال، آن‌ها بسیار پیشرفته و ثروتمند بودند. به همین دلیل، بابلی‌ها نمادی از اراده بشر برای پیشرفت حتی در کمترین امکانات موجود هستند. دومین دلیل کلاسون برای انتخاب بابل، وجود لوحه‌های گلی بود که از کاوش‌های باستان‌شناسی به‌دست‌آمده بودند. در برخی از این لوح‌های گلی، خاطرات یک جوان بدهکار و روش‌های او برای خلاصی از بدهی و جذب ثروت فراوان حک‌شده بود. بنابراین، بابل، بهترین و حتی شاید تنها انتخاب کلاسون برای کتابش بود.

جورج ساموئل کلاسون

امروزه پول با همان قوانینی اداره می‌شود که شش هزار سال پیش کنترل می‌شد. زمانی که خیابان‌های بابل پر بود از مردان ثروتمند. پول برای کسانی فراوان می‌شود که این قوانین ساده را بفهمند و مهم‌تر از آن، آن‌ها را به کار بگیرند.

بنسیر، مردی که طالب طلا بود

ثروتمندترین مرد بابل

بنسیر اولین شخصیتی است که در ورق‌های آغازین کتاب ثروتمندترین مرد بابل با آن آشنا می‌شویم. همین شخصیت، جرقه اولین پرسش‌های زنجیره‌ای در مورد فقر و ثروت را به راه می‌اندازد. بیایید بخش‌هایی از ماجرای بنسیر را از زبان کلاسون بشنویم:

وقتی یک خواب، زندگی‌ات را تغییر می‌دهد

بنسیر، در بابل زندگی می‌کرد و کارش ساخت ارابه بود. روزی با ناامیدی روی دیوار حیاط نشسته و با اندوه به خانه ساده و کارگاه محقرش نگاه می‌کرد. باید زودتر کار ارابه را تمام می‌کرد اما اصلاً تمایلی به ادامه کار نداشت. ذهنش درگیر مسئله‌ای بود که نمی‌توانست پاسخی برای آن پیدا کند.

کبی، دوست دوران کودکی بنسیر بود. وقتی کبی به دیدن دوستش می‌رود و علت پریشان‌حالی او را جویا می‌شود، بنسیر، آنچه بر او گذشته را برای بهترین دوستش تعریف می‌کند: «دوست عزیزم کبی، حتما این عذاب خدایان است که با یک رؤیا شروع شد؛ یک رویای بی‌معنی. در خواب، دیدم که آدم پولداری شدم. از کمربندم کیسه‌های پر از سکه‌های طلا آویزان بود و من همین‌طور بی‌اختیار برای فقرا و گدایان پول می‌ریختم. برای خودم و همسرم غذاهای متنوع، خانه، لباس و جواهرات خریدم. احساس شیرین رضایت، و خشنودی سراسر وجودم را در برگرفته بود. اما تا به خودم آمدم دیدم که چقدر بی‌پول هستم. احساسم درست مثل کسی بود که یاغی‌ها داروندارش را به غارت برده‌اند. بعد از دیدن این خواب، دیگر نتوانستم مثل روزهای قبل کارکنم. ذهنم پر از فکرهای گوناگون است.»

پرسشی که زندگی بنسیر را دگرگون کرد!

بسیاری از مشکلات ما از این دریچه ایجاد می‌شوند که نمی‌دانیم پرسش درست چیست. وقتی هم که ندانیم پرسش درست کدام است، گشتن به دنبال پاسخ درست، تلاشی بیهوده است. بنسیر در کتاب ثروتمندترین مرد بابل، تنها زمانی توانست خودش را از فقر نجات دهد که بعد از چهل و اندی سال، بالاخره پرسش درست را پیدا کرد. بیاید آن را از زبان خود بنسیر بشنویم:

«کبی، دوست عزیزم، من یک‌عمر کارکردم. مهارت من در ارابه سازی زبانزد خاص و عام است. هیچ‌کس در بابل نمی‌تواند ارابه‌هایی به‌خوبی من بسازد. بسیاری از ثروتمندان بابل، ساخت ارابه‌هایشان را فقط به من می‌سپارند. اما چرا هرگز بیشتر از اندازه خورد و خوراکم سکه‌های طلا و نقره به دست نیاوردم؟ چرا الهه ثروت، تنها به نفع عده خاصی کار می‌کند و ما را رها کرده است؟ من نمی‌خواهم همه عمرم را صرف به دست آوردن پول، تنها به‌اندازه غذای شبم بکنم. من نیز می‌خواهم ثروتمند شوم و برای خودم و خانواده‌ام زندگی راحتی فراهم کنم. کبی، آیا بهتر نیست به سراغ کسانی برویم که الهه ثروت، همیشه همراهشان است؟ حتما راهی برای جذب ثروت وجود دارد و ما باید آن را یاد بگیریم دوست من.»

آرکاد، سوپراستار کتاب ثروتمندترین مرد بابل

بهترین کتاب‌ها آن‌هایی هستند که از معلمی یاد می‌کنند. فردی دانا و گرم و سرد چشیده که عصاره تجربه‌هایش را با خرسندی و مهربانی در اختیار دیگران قرار می‌دهد. معلمی که ستاره‌هایی همچون خودش را می‌سازد. در کتاب ثروتمندترین مرد بابل، این آرکاد است که نقش آن معلم ستاره‌ساز را برعهده‌گرفته است. کلاسون، آرکاد را فردی بسیار ثروتمند، مهربان، دانا، بخشنده، مودب و فروتن معرفی می‌کند. در ادامه داستان، بنسیر به همراه بهترین دوستش کبی و جمعی از فقرای اهل بابل، به خانه آراکاد می‌روند تا از او روش پولدار شدندش را یاد بگیرند. کلاسون می‌نویسد:

آرکاد، ثروتی بادآورده یا تلاشی هدفمند؟

مردم پرسیدند: آرکاد، تو از همه ما خوشبخت‌تری. تو ثروتمندترین مرد بابل هستی. درحالی‌که ما تنها برای ادامه حیات بازندگی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. تو بهترین لباس‌ها را می‌پوشی، لذیذترین غذاها را می‌خوری، بر ارابه‌ای از جنس طلا می‌نشینی و همسرت غرق در جواهرات است. درحالی‌که تنها دغدغه ما پیدا کردن مقدار کافی سکه‌های مسی برای خرید تکه نانی است تا از گرسنگی نمیریم. آرکاد، ما باهم بزرگ شدیم. همه ما به یک مدرسه می‌رفتیم و در دروان جوانی حتی کمتر از ما کار کردی. تو از ما بهتر نبودی. چه شد که ناگهان الهه ثروت به تو نظر رحمتی انداخت و تو ثروتمند شدی؟ چرا دنیا فقط به کام تو می‌چرخد و با ما سر جنگ و ناسازگاری دارد؟ چرا ما از این ثروت، سهمی نداریم؟

 

سخنان، با گله و شکایت آغاز شدند و در انتها به‌تندی یک نیزه جلو رفتند. آرکاد در اثر شنیدن این سخنان و قضاوت نادرست دوستانش، برافروخته شد و پاسخ داد: «اگر شما در این سال‌ها فقط به ادامه حیات، بسنده کرده‌اید و نه بیشتر، به این دلیل است که از روش و قانون ثروت‌اندوزی بی‌خبرید و با پس‌انداز کردن بیگانه هستید. الهه ثروت، باران سکه‌های زحمت نکشیده را بر سر هر کس که فرو بریزد، برعکس، فرد را به خاک سیاه می‌نشاند. چراکه فرد، بی‌دلیل خرج می‌کند و همه آن سکه‌های ارزشمند را به هدر می‌دهد. من نه سکه‌های طلا را به‌رایگان به دست آوردم و نه خساست به خرج دادم. تنها از روشی که استادم به من آموخت استفاده کردم و آن را در زندگی‌ام به کار بستم.» در ادامه، مردم از آرکاد خواستند تا شیوه ثروتمند شدنش را برای آن‌ها تعریف کند.

یادگیری، نقطه عطف تمدن بابل

ثروتمندترین مرد بابل

اگر خط سیر داستان ثروتمندترین مرد بابل را دنبال کنیم به نکته جالبی می‌رسیم. در جای‌جای این کتاب، افرادی دانا وجود دارند که سرشار از دانش‌های گران‌بها هستند و درست رو به روی آن‌ها افرادی تشنه یادگیری حضور دارند. آن‌ها می‌پرسند و از شنیدن پاسخ پرسششان لذت می‌برند. یاد می‌گیرند و انجام می‌دهند. تمدن بابل و حتی جهانی که بابلی‌ها روی آن تاثیر گذاشتند، مدیون زنان و مردانی است که با شوق یاد می‌گرفتند و یاد می‌دادند. ملتی که به یادگیری بها دهد، مسیر رسیدن به ثروت و پیشرفت را برای خودش هموار کرده است. آرکاد، ستاره کتاب کلاسون بود و روش‌های ثروتمند شدن را به مردم بابل آموزش می‌داد. اما خود آرکاد نیز از فردی دیگر، روش جذب ثروت را آموخته بود. این چرخه‌ای نیک است که عاقبتی خوش را نوید می‌دهد.

هنری فورد

هرکسی که یادگیری را متوقف کند پیر است، چه بیست سالش باشد چه هشتاد سال. هرکسی که به یادگیری ادامه دهد جوان می‌ماند.

آلگامیش، نوری که زندگی آرکاد را روشن کرد

آرکاد، شروع به سخن گفتن کرد و ماجرایی که باعث ثروتمند شدنش بود را برای آن جمع تعریف کرد: «من در مرکز ثبت‌اسناد به‌عنوان یک کاتب مشغول به کار بودم. کار زیادی می‌کردم و پول کمی می‌گرفتم. روزی یکی از ثروتمندان شهر بابل، برای نوشتن قانون نهم، نزد من آمد. او عجله بسیاری داشت و می‌خواست کارش زودتر تمام شود. اما قانون نهم خیلی طولانی بود و به این زودی‌ها تمام نمی‌شد. از او قول گرفتم که اگر من شب‌ها نیز روی لوحه او کارکنم، در عوض راز ثروتمند شدن را به من آموزش دهد. آلگامیش قبول کرد. من تمام شب کار کردم. روز بعد وقتی برای گرفتن لوحه‌اش آمد خوشحال شد. نگاه زیرکانه‌ای به من انداخت و گفت: جاده ثروت را وقتی پیدا کردم که بخشی از درآمدم را برای خودم نگه داشتم.

من پرسیدم مگر درآمدم مال خودم نیست؟ گفت: «اصلا و ابدا. بگو ببینم مگر تو پول به خیاط نمی‌دهی؟ به کفاش چه؟ برای خورد و خوراکت چه؟ پول نمی‌دهی؟ می‌توانی بدون خرج کردن در بابل زندگی کنی؟ ای احمق! تو به هر کسی پول می‌دهی به‌جز خودت. تو فقط برای دیگران کار می‌کنی. تنها راه برای ثروتمند شدن این است که تا یک سال، یک‌دهم از درآمدت را کنار بگذاری. من سال دیگر به تو سر می‌زنم. آیا می‌توانی از پس انجامش بربیایی؟» با غرور آن پیشنهاد را قبول کردم. آلگامیش سال بعد آمد. وقتی روند پس‌انداز کردن را از من جویا شد و فهمید که تمام پس‌انداز یک سالم را به آجرپزی ناشی دادم تا از کشوری دیگر سنگ‌های قیمتی بخرد، بسیار عصبانی شد. آلگامیش گفت: «تو برای آن‌که از طالع خودت باخبر شوی، پیش یک قصاب می‌روی؟ نه باید پیش طالع‌بین بروی. آنگاه چطور سرمایه‌ات را به یک آجرپز دادی تا برایت سنگ‌های قیمتی بخرد؟ حتما سرمایه‌ات بربادرفته.»

شکست آرکاد در اولین سرمایه‌گذاری عمرش

آرکاد در اولین سرمایه‌گذاری‌اش شکست خورد و تمام سرمایه‌اش بر بادرفت. فروشندگان به‌جای زمرد و الماس به آجرپز، خورده شیشه و سنگ‌های بی‌ارزش فروختند. آرکاد گفت: «من دوباره شروع به پس‌انداز کردم و این بار قبل از سرمایه‌گذاری نظر چند نفر را پرسیدم. این بار سرمایه‌ام را برای خرید برنز به یک سپرساز معروف دادم. حالا او هر چهار ماه یک‌بار سود را با من تقسیم می‌کرد. وقتی ماجرا را برای آرگامیش تعریف کردم خوشحال شد و گفت:« حالا با سودت چه می‌کنی؟» من گفتم: «آن را خرج کردم.» آرگامیش گفت:« وقتی یک ایل از سکه‌های طلا برای خودت جمع کردی، آنگاه شروع به خرج کردن از سودت سرمایه‌ات بکن.»»

یک جانشین آموزش دیده

کارهای آرگامیش، تنها برای کمک به یک جوان فقیر نبود تا راه ثروت‌اندوزی و کار با پول را یاد بگیرد. در حقیقت، آرگامیش، آرکاد را برای جانشینی خودش تربیت می‌کرد. آرکاد تعریف می‌کرد: «وقتی دوباره آرگامیش را دیدم، بسیار پیرتر شده بود. او به من گفت: «آرکاد، تو راه‌کار کردن با پول را یاد گرفتی. اکنون من پیر و فرسوده‌ام. اگر قبول کنی برای سرکشی سرمایه‌ام، مدتی به شهر دیگری بروی، تو را در ثروتم سهیم می‌کنم. من قبول کردم. بعد از مدتی آرگامیش به دیدار خدایان رفت و بخشی از ثروتش را برای من گذاشت.»

در همین زمان، یکی از آن جمع بلند شد و گفت: در حقیقت تو وارث سرمایه کلانی بودی به همین علت ثروتمند شدی.

آرکاد در پاسخ به او گفت: اگر ماهیگیری برای صید بیشتر، سال‌ها عادت ماهی‌ها را موردبررسی قرار دهد، آیا شما آن ماهیگیر را خوش‌شانس تلقی می‌کنید؟ فرصت، الهه مغروری است که وقت خود را برای کسانی که آماده نیستند، تلف نمی‌کند. تنها هدف راسخ و تزلزل‌ناپذیر، کار شما را برای رسیدن به موفقیت، جهت‌دهی و هدایت می‌کند.

هفت راه علاج برای کیسه‌های خالی از پول

در بخش بعدی از کتاب ثروتمندترین مرد بابل می‌خوانیم که سارگون، پادشاه بابل، از آرکاد می‌خواهد که راه‌های ثروتمند شدن را به تمام بابلی‌ها آموزش دهد. آرکاد می‌پذیرد و در کلاسی با گنجایش صد نفر، کارش را شروع می‌کند. این صد نفر، سفیرانی می‌شوند تا روش‌های جذب ثروت را در جای‌جای بابل، گسترش دهند. در ادامه، نکته‌هایی طلایی از این هفت راه علاج را باهم می‌خوانیم:

راه اول: پول جمع‌کردن را شروع کنید

آرکاد رو به آن صد نفر گفت: «شما هر شغلی که داشته باشید، چه تاجر و چه کارگر، بالاخره پول درمی‌آورید. هر درآمدی جویباری است از طلا که بخشی از آن به کیف پولتان وارد می‌شود. کیف پول شما نه یک‌بار، بلکه کم‌کم پر می‌شود. فرزندانم، این اولین راه علاجی است که من برای کیف خالی از پولم پیدا کردم. از هر ده سکه، یک سکه در کیف باقی می‌ماند و نه سکه برای مخارج برداشته می‌شود.»

راه دوم: هزینه‌ها را کنترل کن

در جلسه بعدی، آرکاد از هزینه‌های ضروری و غیرضروری سخن گفت: «فرزندانم، هزینه‌های ضروری را با خواسته‌هایتان اشتباه نگیرید. هر یک از شما به‌اتفاق خانواده، خواسته‌هایی دارید که بیشتر از درآمد شما است. تنها راه برای کنترل هزینه‌ها این است که آن‌ها را بودجه‌بندی کنید. یادتان باشد به آن یک‌دهم که در کیف خود گذاشته‌اید نباید دست بزنید.»

 

راه سوم: طلایت را چند برابر کن

ثروتمندترین مرد بابل

در سومین جلسه، آرکاد رو به شاگردانش گفت: «حالا وقت آن رسیده که پس‌انداز شمارا بر سر کار گذاریم و آن را افزایش دهیم. بدانید که ثروت هرکسی به سنگینی سکه‌های درون کیفش نیست بلکه به درآمدش است. یعنی آن جویبار طلایی که دائماً به کیف پولش جریان دارد ثروت واقعی او به شمار می‌رود.»

راه چهارم: پس‌اندازت را حفظ کن

آرکاد برای شاگردانش تعریف کرد که بدبختی، عاشق نشانه‌های براق است. او ادامه داد: «اولین اصل سرمایه‌گذاری، ایجاد امنیت برای اصل سرمایه است. پیش از دادن پس‌اندازتان، هر قول و تضمینی را به‌دقت بررسی کنید و از دیگران که در این کار هستند، مشورت بگیرید تا از سالم پس گرفتن سرمایه‌تان، اطمینان حاصل کنید. یادتان باشد، سریع پولدار شدن، رؤیای رمانتیکی است که فرد را به بیراهه می‌کشاند.»

راه پنجم: خانه بخرید

در پنجمین جلسه، ثروتمندترین مرد بابل به شاگردانش گفت: « داشتن خانه‌ای از خود و مراقبت از آن، مایه افتخار و غرور می‌شود. به انسان اعتمادبه‌نفس می‌بخشد و تلاش او را مضاعف می‌کند. ازاین‌رو سفارش می‌کنم که هرکسی صاحب سقفی شود که هم خود و هم‌خانواده‌اش در آن پناه بگیرند.»

راه ششم: از حالا به فکر آینده باشید

ثروتمندترین مرد بابل

در روز ششم، آرکاد خطاب به آن صد نفر گفت: « فردی که با آگاهی از قوانین ثروت، پس‌انداز درآمدزا به دست می‌آورد، باید به فکر روزهای آینده نیز باشد. باید برای سرمایه‌گذاری‌های مطمئن و بادوام برنامه‌ریزی کرد تا در آینده نیز، موجود و برقرار باشند. فرزندانم، پیشاپیش، تدارکات لازم برای نیازهای سال‌های پیری و حمایت از خانواده خود را فراهم کنید.»

راه هفتم: توانایی پول درآوردنت را بیشتر کن

در آخرین جلسه، آرکاد به شاگردانش گفت: «هر کاری پیش از انجام و تکمیل به‌صورت یک آرزو است. آرزوهای تو باید قاطع و جدی باشند. آرزوهای کلی، آرزوهای ضعیفی هستند. آرزوی پولدار شدن، آرزوی باطلی است. اما آرزوی داشتن پنج سکه طلا، آرزوی ملموسی به شمار می‌رود و هرکسی می‌تواند آن را پیگیری کند. وقتی با عزمی راسخ پنج سکه طلا به دست آورید بعد می‌توانید به همین روش، ده سکه، سپس بیست سکه و بعد هزار سکه به دست آورید. همین‌که توانایی و لیاقت بیشتری پیدا کنید، پول بیشتری هم به دست می‌آورید.»

راه جذب خوش‌شانسی چیست؟

ثروتمندترین مرد بابل

در میانه‌های کتاب، نویسنده به دنبال پاسخ این پرسش می‌گردد که خوش‌شانسی واقعاً چه معنایی دارد و آیا می‌توان حسابی اساسی روی خوش‌شانسی باز کرد یا خیر؟ در این بخش از کتاب ثروتمندترین مرد بابل، کلاسون، از یک کلاس بحث با حضور آرکاد سخن می‌گوید که در آن مردی پارچه‌باف از آرکاد می‌پرسد که چه طور می‌تواند خوش‌شانسی‌اش را به چیزی ادامه‌دار در زندگی‌اش تبدیل کند. بیایید گلچینی از طلایی‌ترین پرسش و پاسخ‌های این جلسه را باهم بشنویم:

خوش‌شانسی در زندگی، سراب یا چشمه‌ای همیشه جوشان؟

پارچه‌باف قدبلند برخاست و از آرکاد پرسید: «موضوعی است که من خیلی دوست دارم به آن بپردازم و آن خوش‌شانسی است. من امروز، کیسه‌ای پر از سکه‌های طلا پیدا کردم. آرزوی بزرگ من این است که چنین خوش‌شانسی، ادامه‌دار باشد.»

آرکاد گفت: «موضوع بسیار جالبی است. من درجایی مثل مسابقات اسب‌دوانی که آدم بیشتر پول از دست می‌دهد تا ببرد یا در کوچه و خیابان به دنبال الهه شانس نیستم. بلکه درجایی به دنبال او هستم که کارهای بسیار ارزشمندی انجام می‌گیرد. دوستان نظر شما چیست؟ آیا راهی هست که با آن خوش‌شانسی را ترغیب کنیم تا به سراغ ما بیاید؟»

مرد جوانی برخاست و گفت: «ای آرکاد بزرگ، من فکر می‌کنم که الهه شانس اصلاً از وجود من خبری ندارد. چون هیچ خوش‌شانسی مثل دوست پارچه‌بافمان برای من اتفاق نمی‌افتد.»

آرکاد پاسخ داد: «الهه شانس در فرصت‌ها و تلاشی که برای استفاده از این فرصت‌ها می‌کنیم وجود دارد. فرصت می‌گوید: «اگر کسی شانس می‌خواهد باید قدم‌هایش را سریع بردارد.»»

آرکاد رو به مرد پارچه‌باف کرد و گفت: «بحث در مورد خوش‌شانسی را تو به ما پیشنهاد کردی حالا بگو بعدازاین همه پرسش و پاسخ به چه نتیجه‌ای رسیدی؟» مرد پارچه‌باف گفت: «تا پیش‌ازاین فکر می‌کردم خوش‌شانسی بهترین اتفاقی است که بدون هیچ تلاشی به دست انسان می‌رسد. حالا فهمیدم که چنین نیست و خوش‌شانسی به‌سوی کسی کشیده نمی‌شود. از این بحث‌ها آموختم برای آن‌که فرد خوش‌شانسی باشیم، باید فرصت‌ها را دریابیم. درنتیجه باید تلاش کنیم تا بهترین فرصت‌ها را به دست بیاوریم.»

ردان نیزه ‌ساز و میتون وام‌دهنده

در بخش بعدی از کتاب ثروتمندترین مرد بابل، کلاسون از دو شخصیت‌ به نام‌های ردان نیزه‌ ساز و میتون که کارش وام دادن به مردم است کمک می‌گیرد تا نکته‌های طلایی سرمایه‌گذاری درست را آموزش دهد.

چگونه سکه‌های طلایمان را سرمایه‌گذاری کنیم؟

ثروتمندترین مرد بابل

ردان نیزه ‌ساز به خاطر طرح جدیدی که برای نیزه‌های سلطنتی به محضر پادشاه ارائه کرده بود، پنجاه سکه طلا، پاداش گرفت. او می‌خواست از این سکه‌های طلا درست استفاده کند. بنابراین برای گرفتن مشورت درباره پول، به سراغ کسی رفت که همیشه با پول سروکار دارد، یعنی میتون وام‌دهنده.

ردان به مغازه میتون رفت و از او خواست که چند نکته مهم در مورد پول و سرمایه‌گذاری را به او یاد بدهد. میتون که بسیار تعجب کرده بود با خوشحالی این خواهش را پذیرفت و شروع به گفتن کرد: «ردان، اگر می‌خواهی به دوستت کمک کنی، طوری عمل نکن که مجبور شوی بار دوستت را هم تو به دوش بکشی. خوب است که گره از مشکل کسی بازکنی. خوب است که سایه شوم سرنوشت را از روی زندگی کسی برداری. این کار به پیشرفت و بیشتر شدن شهروندان کارآمد در جامعه می‌انجامد اما کمک باید معقول باشد. تا حدی کمک کن که خودت متحمل ضرر مالی نشوی.

ردان یادت باشد که جوانان برای آن‌که هر چه سریع‌تر به ثروت برسند اغلب به‌طور نامعقولی قرض می‌گیرند. جوانان تجربه‌ای ندارند ازاین‌رو نمی‌توانند درک کنند که قرض بی‌ثمر مثل چاه عمیقی، فرد را به‌سرعت به پایین می‌کشد و برای مدتی فرد، بیهوده دست‌وپا می‌زند. نکته بعدی که می‌خواهم به تو بگویم این است که همواره به دنبال همکاری با افرادی باش که در کارهای خود موفق هستند. چون آن‌ها با تبحرشان پس‌انداز تو را به درآمد خوبی می‌رسانند و باخرد و تجربه‌شان، آن را از خطرها حفظ می‌کنند. ردان، بدشانسی به دنبال آن عده‌ای است که می‌گویند خدا به آنانی که صلاح بداند، طلا می‌دهد.» قبل از آن‌که ردان، مغازه میلتون را ترک کند، میلتون به او گفت: «پیش از رفتن، آنچه را بر در صندوقچه‌ام حک کرده‌ام بخوان. این جمله هم برای قرض دهنده و برای وام‌دهنده خوب است: «کمی احتیاط، بهتر از یک‌عمر پشیمانی است.»»

کلاسون

یک انسان آزاد، زندگی را به همراه یک سری مشکلات می‌بیند که باید حل شوند و آن‌ها را حل می‌کند. درحالی‌که یک برده، مدام غرولند می‌کند که آخر از دست من چه‌کاری برمی‌آید؟ من که فقط یک برده هستم.

هنگامی‌که خاطرات، کیمیا می‌شوند

در بخش پایانی کتاب ثروتمندترین مرد بابل، به لوحه‌های گلی کشف‌شده از محل شهر کهن بابل اشاره می‌شود. در بخشی از این لوحه‌ها، مردی به نام دباسیر، خاطرات خود را حک کرده است. در این لوحه‌ها او نقل می‌کند که با یک معجزه توانست از سوریه به بابل بازگردد و حالا برنامه‌ای برای پرداخت قرض‌هایش در سر دارد. در این برنامه او می‌خواست هم بدهی‌هایش را صاف کند و هم ثروتی برای خودش راه بیندازد. زوجی که روی ترجمه این لوحه‌های گلی کارکردند، تصمیم گرفتن تا این روش را در زندگی خودشان به کار بگیرند. بعد از مدتی، آن‌ها توانستند از زیر بار بدهی خارج شوند و سرمایه چشمگیری نیز برای خودشان دست‌وپا کنند. روش کار دباسیر را در ادامه می‌خوانید.

برنامه‌ای که یک برده را به یک انسان شریف تبدیل کرد

من دباسیر، برنامه‌ای را برای رهایی از قرض‌هایم در نظر گرفته‌ام. با خودم عهد بستم که با کامل شدن هر قرص ماه، آنچه بر من می‌گذرد را روی یک لوحه حک کنم. این‌گونه می‌توانم روند کارهایی که کرده‌ام را به تماشا بنشینم. برنامه‌ای که برای خودم در نظر گرفته‌ام به شرح زیر است. این اولین قرص کامل ماه و اولین لوحه‌ای است که حک می‌کنم. باشد که خدایان مرا در این مسیر تنها نگذارند.

لوح اول دباسیر، حرکتی با امید

هرماه، ۱۰ درصد از درآمدم را پس‌انداز می‌کنم. ۷۰ درصد آن را برای خرجم در طول ماه کنار می‌گذارم. ۲۰ درصد از درآمدم را برای دادن قرض‌هایم کنار می‌گذارم. با طلبکارانم حرف زدم و آن‌ها را راضی کردم تا اجازه دهند طبق برنامه و کم‌کم در طول دو سال طلب‌هایشان را پرداخت کنم. خدایان با من همراه بودند و همه قبول کردند، عده‌ای با روش گشاده و عده‌ای دیگر با اخم و ناراحتی. دباسیر، هرماه روی یک لوحه گلی، میزان درآمد و پرداختی‌اش به طلبکاران را می‌نوشت تا به آخرین لوح رسید.

لوح پنجم، لوح موفقیت

ثروتمندترین مرد بابل

دوازده ماه کامل، آمدند و رفتند. این ماه از همه درخشان‌تر است. من در این روز، آخرین قرض خود را پرداخت کردم. امروز من و همسرم، شام مفصلی خوردیم و موفقیتمان را جشن گرفتیم. وقتی آخرین سکه‌ها را به طلبکارانم پس می‌دادم، واکنش‌های عجیبی از خودشان نشان می‌دادند. عده‌ای من را تشویق کردند که بر سر حرف خود ماندم، عده‌ای به خاطر حرف‌های زشتی که به من نسبت داده بودند عذرخواهی کردند. حتی آن آلکاهاد پیر نیز دیگر بداخلاقی نمی‌کرد. او به من گفت که از یک تکه گِل بی‌خاصیت به تکه‌ برنزی ارزشمند تبدیل شدم. جالب‌تر آن بود که من گفت اگر بازهم طلا و نقره خواستم فقط پیش او بروم. اما او خبر ندارد که دیگر پایم را هم آن‌طرف‌ها نمی‌گذارم.

اکنون من در بین مردم بابل، صاحب احترام هستم. اعتمادبه‌نفس زیادی دارم و با اطمینان و نه از سر ترس، در شهر قدم برمی‌دارم. با این برنامه و عمل به آن، قرض‌هایم را تا آخرین سکه پس دادم و علاوه بر آن پس‌اندازی دارم که فقط مال خودم و همسرم است. نمی‌دانم بعد از من، چه بر سر این لوحه‌های گلی می‌آید و به دست چه کسی می‌رسد اما این برنامه را به همه‌کسانی که آرزوی پیشرفت دارند، توصیه می‌کنم.

خوش‌شانس‌ترین مرد بابل

در بخش پایانی کتاب ثروتمندترین مرد بابل، کلاسون داستان برده‌ای را تعریف می‌کند که به‌جای غر و شکایت، از زیرکی و تلاشش برای رهایی از بند اسارت و جذب ثروت استفاده کرد و بعدها به تاجری بسیار سرشناس تبدیل شد. خواندن بخش‌های طلایی این داستان، خالی از لطف نیست.

داستان برده‌ای که با کار، دوست بود

ثروتمندترین مرد بابل

شارونادا، تاجری بزرگ از بابل بود که در جوانی به علت بدهی برادرش، به‌عنوان یک برده فروخته شد. او به همراه برده‌های دیگر برای کار به شهر دیگری فرستاده شدند. در مسیر، شارونادا با مردی به نام میگدو آشنا شد. او برخلاف تمام برده‌های دیگر، از کار کردن نمی‌ترسید. میگدو و شارونادا خیلی زود به هم نزدیک شدند. قبل از این‌که میگدو در بازار برده‌فروش‌ها فروخته شود به شارونادا گفت: «یادت باشد که کار کردن، بهترین دوست انسان است. همین کار است که روزی ما را از بردگی نجات می‌دهد. کار کن و آن را به بهترین شکلی که می‌توانی به سرانجام برسان.» در بازار برده‌فروش‌ها شارونادا، به هر اربابی که می‌رسید با چرب‌زبانی از خودش تعریف می‌کرد تا او را بخرد. چون عاقبت برده‌های فروخته نشده، بیگاری همراه گرسنگی و شلاق در پایین دیوارهای بابل بود.

بارقه‌ای از امید که به شکل نانوا درآمده بود!

بالاخره یک نانوا شارونادا را خرید. او از نانوا، پختن نان را یاد گرفت و طولی نکشید که نانوا تمام نانوایی را به دست شارونادا سپرد و خودش دیگر کار نمی‌کرد. او به نانوا پیشنهاد داد که کمی بیشتر کار کند و شیرینی‌های عسلی را در بازار به فروش برساند. نانوا قبول کرد و سهمی از فروش شیرینی‌ها را به شارونادا داد. او در بازار با مردی به نام آراد گولا آشنا شد که بعدها سرنوشتش را تغییر داد. بعد از مدتی، از فروش شیرینی‌های عسلی سود زیادی نصیب نانوا شد و او به سمت قمار کشانده شد. نانوا، سند مالکیت شارونادا را به‌عنوان ضمانت گذاشته بود. وقتی طلبکارها از گرفتن طلب خود نا‌امید شدند، شارونادا را در عوض طلبشان با خود بردند. شارونادا همان‌طور که شوکه شده بود به ارباب جدیدش می‌گفت که برای او نیز خوب کار می‌کند. اما ارباب جدید او یکی از کارفرمایانی بود که روی دیوار بابل کار می‌کرد. یعنی همان چیزی که شارونادا از آن وحشت داشت. شلاق‌های بی‌دلیل، گرسنگی، کار سخت و طاقت‌فرسا و یک زندگی بدون ذره‌ای امید برای رهایی.

شارونادا مدتی به‌عنوان یک برده روی دیوار بابل کارکرد تا این‌که روزی قاصدی به دنبالش آمد. او کیسه پولش را که درجایی چال کرده بود برداشت و دوباره به سمت مقصدی نامعلوم حرکت کرد. وقتی به منزل صاحب جدیدش رسید در کمال تعجب، همان دوست بازاری‌اش یعنی آراد گولا را دید. آراد گولا پول زیادی خرج کرده بود تا شارونادا را نجات دهد اما اصلا ناراحت نبود. او می‌گفت مردانی مثل تو، ارزشی بسیار زیاد دارند. آراد گولا، شارونادا را آزاد کرد و هر دو باهم تجارتی بزرگ به راه انداختند. سال‌ها بعد، وقتی شارونادا داستان بردگی‌اش را برای نوه آراد گولا تعریف می‌کرد گفت: «آری. به‌درستی که کار، بهترین دوست انسان است.»

آنچه گفتیم و شنیدیم

اگر بخواهیم کتاب ثروتمندترین مرد بابل را در چند جمله خلاصه کنیم به نکته‌های طلایی زیر می‌رسیم:

  • پول جمع‌کردن را شروع کنید. مهم نیست چقدر درآمد دارید. حتماً یک‌دهم از آن را برای خودتان کنار بگذارید.
  • هزینه‌ها را کنترل کنید. پایانی برای خریدها وجود ندارد. تنها راه این است که برای هزینه‌های ضروری، بودجه‌ای مشخص را در نظر بگیرید و هرگز به پس‌اندازتان دستبرد نزنید.
  • طلایتان را چند برابر کنید. با مشورت گرفتن و برداشتن قدم‌هایی آگاهانه، پس‌انداز خود را به جریان بیندازید و از آن کسب درآمد کنید.
  • پس‌اندازتان را حفظ کنید. آن را در هرجایی سرمایه‌گذاری نکنید. بی‌حساب به کسی قرض ندهید. مراقب گنجینه خود که حاصل زحمت و تلاشتان است باشید.
  • خرید خانه، یک سرمایه‌گذاری سودآور است. حتی می‌توانید آن را اجاره دهید و از این راه نیز درآمدی جداگانه داشته باشید.
  • تضمین کنید که در آینده درآمدی خواهید داشت. فقط به جلوی پایتان نگاه نکنید. روزهای پیری و فرسودگی را هم در نظر بگیرید و برای بی‌نیازی در آن دوران، تلاش کنید.
  • راه‌هایی برای افزایش درآمد خودتان پیدا کنید. سعی کنید که ورودی پس‌اندازتان را افزایش دهید.

بنجامین فرانکلین

سرمایه‌گذاری بر روی دانش، بیشترین بهره را بازمی‌گرداند.

ثروتمندترین مرد بابل، کتابی برای امروز

به فراخور پیشرفت و گذر روزگار، برخی شغل‌ها از بین رفتند و برخی دیگر ایجاد شده‌اند. در حقیقت، روش‌های کسب درآمد، همواره دستخوش تغییر و نوآوری هستند. اما آنچه از پنج هزار سال تا‌کنون تغییری نداشته و از این به بعد هم نخواهد داشت، قوانین کار با پول است. روشی که آرکاد برای جذب ثروت به آن صد نفر آموخت یا روشی که دباسیر با کمک آن توانست از یک برده فقیر بدهکار به انسانی محترم و صاحب تجارت تبدیل شود، حتی امروز نیز به قوت خود باقی هستند و اگر کسی این روش‌ها را سرلوحه زندگی‌اش قرار دهد، بدون هیچ شکی، به ثروت دست خواهد یافت.

همان‌طور که آن زوج باستان‌شناس، از روشی که دباسیر در پنج هزار سال گذشته برای خودش به کار بسته بود استفاده کردند و بعد از سال‌ها توانستند از زیر بار بدهی‌هایشان رهایی یابند. توصیه‌های بسیار خوبی در کتاب ثروتمندترین مرد بابل وجود داشتند. توصیه‌هایی که می‌توانند تغییری بزرگ در حجم اندوخته‌های ما ایجاد کنند. اما همیشه یادمان باشد که پیروزی از آن اهل عمل است. بدون عمل کردن، طلایی‌ترین توصیه‌ها نیز فقط واژه‌هایی در کنار هم هستند.

شما چه فکر می‌کنید؟

نظر شما چیست؟ آیا فکر می‌کنید که روش‌های آرکاد و دباسیر یا حتی توصیه‌های میتون وام‌دهنده به ردان نیزه ساز، در روزگاری که ما در آن زندگی می‌کنیم قابل اجرا هستند؟ شما از چه روشی برای مدیریت مالی خود استفاده می‌کنید؟

  • جمشید چایانی - فرشته پیری