خلاصه کتاب قانون پنج ثانیه اثر ملانیا رابینز
خلاصه کتاب قانون پنج ثانیه اثر ملانیا رابینز
دستدست کردن، یکی از علتهای گریختن فرصتهای خوب و تکرار نشدنی است که باعث میشود بسیاری از ما بیخیال رویاهایمان شویم. در این میان، عمر گرانبهای خود را در انتظاری بیپایان برای رسیدن به زمان مناسب، هدر میدهیم. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتابی میرویم که به طور تخصصی در این مورد نوشته شده است. کتاب «قانون پنج ثانیه» (The 5 Second Rule) اثر «ملانیا رابینز» (Melanie Robbins) مجری، نویسنده و سخنران انگیزشی آمریکایی است که با کمک گرفتن از مثالهای واقعی، راهکارهایی را برای رها شدن از دست تعلل بیمورد ارائه میدهد.
قانون پنج ثانیه، ابزاری ساده که رفتار شما را تغییر میدهد
مدتی میشد که در صبحهای مل رابینز، دیگر خبری از لبخند و شادی آغاز یک روز تازه به چشم نمیخوردند. چون او از کار بیکار شده بود و روز و شب خود را با الکل سپری میکرد. از طرفی، برای آنکه کمتر با روزمرگی بیفایدهاش روبهرو شود، عادت کرده بود که زنگ ساعت را خاموش کند و دوباره بخوابد. تیکتاک، تیکتاک، درررینگ! ساعت شش صبح بود و طبق معمول، مل رابینز باید از خواب بیدار میشد. اما این صبح با صبحهای دیگر تفاوت داشت. چون «مل» به جای خاموش کردن ساعت، روزش را با شمارش معکوس از پنج تا یک آغاز کرد. این اقدام ساده باعث شد تا او نگرانیهایش را فراموش کند و به جای تسلیم شدن در مقابل خواستههایی که فقط خشنودی لحظهای را به دنبال داشتند، توجهش را به آنچه که باید انجام دهد جلب کند. رابینز از این قانون برای مرتب ورزش کردن و تشویق خود به خارج شدن از خانه استفاده کرد. او هر بار که با یک انتظار بیهوده روبهرو میشد، شروع به شمردن میکرد و خودش را به چالش میکشید. این همان قانون پنج ثانیه است؛ کاری ساده که تاثیری واقعی روی زندگی شما میگذارد. با انجام مداوم این کار، شما نیز میتوانید همچون من – نویسنده کتاب – چرخههای مضر پیرامونتان را بشکنید و عادتهای جدید و بهتری را ایجاد کنید. اگر از آن دسته افرادی هستید که بدون هیچ اقدامی انتظار میکشید تا الهاماتی از آسمان به شما نازل شود و اوج بگیرید، این ابزار برایتان بسیار مفید است.
قانون پنج ثانیه از کجا پیدا شد؟
در سال ۱۹۵۴، روانشناسی به نام «جولیان راتر» مفهومی را ابداع کرد که «کانون کنترل» نامیده شد. این مفهوم روی این تفکر که نیروهایی خارج از وجود ما زندگیمان را کنترل میکنند انگشت میگذارد و میگوید: «افرادی که احساس میکنند کنترل بیشتری روی زندگیشان دارند، سادهتر و کارآمدتر از بقیه مردم، مشکلاتشان را حل میکنند.» نصیحتی که توسط بسیاری از مردم بیان میشود این است که باید منتظر فرصتها باشیم و به مجرد دیدن آنها دست به کار شویم. اما پیشنهاد بهتر این است که کنترل سرنوشتتان را در دست بگیرید و خودتان فرصتها را ایجاد کنید. من این کار را «هُل دادن» مینامم و به نظرم قانون پنج ثانیه، همان هُل دادنی است که بیشتر ما در زندگی به آن احتیاج داریم.
پنج ثانیه معکوس که شجاعت درونی شما را فعال میکند
در یکی از شبهای سرد دسامبر سال ۱۹۵۵ «رزا پارکس» (Rosa Parks) که در یکی از اتوبوسهای شهری نشسته بود، از برخاستن و سپردن جایش به مردی سفیدپوست خودداری کرد. این اقدام مخالفتآمیز ساده به لحظهای تاریخی و نماد شجاعتی عظیم در راه مبارزه برای حقوق مدنی تبدیل شد که به ما نشان میدهد برای ایجاد جرقههای تغییرات بزرگ، همیشه لازم نیست دست به کارهایی بسیار بزرگ بزنیم. فلسفه پنهان پشت قانون پنج ثانیه همین است. شمارش معکوس از پنج تا یک، مثل یک وِرد جادویی باعث تغییر ناگهانی زندگیتان نمیشود. اما میتواند به شما فشاری وارد سازد تا برای اقدام کردن به فردی شجاعتر تبدیل شوید. حرکت رزا پارکس به تصمیم کوچک دیگری منجر شد که مسیر تاریخ را تغییر داد. چهار روز پس از دستگیری رزا پارکس، مردم دست به تحریم اتوبوسهایی که تبعیض نژادی در آنها اعمال میشد زدند و از واعظی ۲۶ ساله خواستند تا صدای اعتراض آنان باشد. این واعظ بعدها نوشت: «همهچیز چنان سریع اتفاق افتاد که من فرصتی برای فکر کردن در مورد آن نداشتم. شاید اگر میتوانستم فکر کنم، هرگز دست به چنین اقدامی نمیزدم.»
نام این واعظ جوان «مارتین لوتر کینگ جونیور» بود. پارکس و کینگ در زندگی روزمرهشان خود را افرادی شجاع تصور نمیکردند و غریزهشان به آنها حکم نمیکرد که با بیعدالتی به مبارزه برخیزند. با این حال، این کار را انجام دادند. هر دوی آنها با لحظهای مواجه شدند که در آن غرایز، باورها و اهدافشان روبهروی هم قرار گرفتند و قدرت فشار را حس کردند. اغلب ما غرایزی داریم که به ما حکم میکنند خطر نکنیم و شجاعت به خرج ندهیم. اما قانون پنج ثانیه میتواند زمان کافی برای حرکت در جهتی را در اختیارمان قرار دهد که از میان آن بتوانیم دریچهای به سوی فرصتهای جدید زندگیمان باز کنیم. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنید افراد برجسته تاریخ با شما متفاوت بودهاند. رزا پارکس زنی خجالتی و درونگرا بود و دکتر کینگ با شکی که نسبت به خودش داشت، دستوپنجه نرم میکرد. شاید بزرگترین تلاش آنها برای هُل دادن این ترسهای درونی و جمع کردن شجاعتی ناب برای اقدام کردن بود. شما هم اگر بخواهید میتوانید این کار را انجام دهید.
از انتظار کشیدن دست بردارید و به دنبال رویاهایتان بروید
اگر مایلید که نظر همکارانتان نسبت به شما تغییر کند، باید در زمان برگزاری جلسه کاری، دستتان را بلند کرده و آنچه که فکر میکنید را بر زبان آورید. اگر مایلید روز یک نفر را لذتبخش سازید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که لحظهای را صرف تعریف و تمجید از وی کنید. اما بیشتر ما این کارها را انجام نمیدهیم. چون در یک انتظار ابدی برای رسیدن لحظه مناسب، گیر افتادهایم. به یاد داشته باشید، حتی با استعدادترین افراد نیز برای قرار گرفتن در مسیر درست به هُل دادن نیاز دارند. اجازه بدهید دو مثال برایتان بزنم. «استیو وازنیک» یکی از بنیانگذاران برند اپل، در سال ۱۹۷۷ سرشار از تردید بود. چون به او و استیو جابز پیشنهاد شده بود تا کسب و کار تخصصی خود را راهاندازی کنند. وازنیک میخواست مدتی دست نگه دارد. چون از ترک کردن شغلی که منبع درآمدش به شمار میرفت، میترسید. بالاخره دوستانش او را متقاعد کردند و اکنون من و شما نتیجه این متقاعد شدن را با چشمان خودمان میبینیم. «ئی.ال.جیمز» نویسنده سهگانه «پنجاه سایه خاکستری» پیش از نوشتن این کتاب بسیار محبوب، با هیچ ناشری قرارداد نبست. او مادری بود که بیرون از منزل کار میکرد. ولی آتش اشتیاق درونش موجب شد که با تبدیل شدن به یک ناشر_مولف برای کتابی که در اوقات فراغتش نوشته بود، فرصت خاص خود را ایجاد کند. فروش این کتاب تنها در عرض چهار روز به یک میلیون نسخه رسید. ولی اگر جیمز ابتکار عمل را به دست نگرفته بود، این اتفاق هرگز روی نمیداد.
به جای کنترل کردن احساستان، اقدامتان را کنترل کنید
از نظر بسیاری از مردم، ورزشکاران حرفهای بسیار الهامبخش هستند؛ واقعا هم همینطور است. این ورزشکاران به ما نشان میدهند که اگر بدن و ذهن خود را زیر تمرینها و ورزشهای شدید قرار دهیم، چه کارهایی که از ما برنمیآید! به نظر میرسد که برخی از ورزشکاران حرفهای سوپر انسان هستند. ولی در حقیقت، توانایی آنها برای فراتر رفتن از محدودیتهای فیزیکی که در بیشتر انسانها وجود دارد فقط به دلیل یک ویژگی ساده ایجاد میشود. این ورزشکاران با وجود آنکه گاهی حس میکنند برای ادامه دادن بسیار خسته هستند، ولی میتوانند این احساسات را از خود دور کنند و به دویدن، شنا کردن یا دوچرخهسواری ادامه دهند. ورزشکاران میدانند که این احساسات فقط تلقین هستند و گاهی نادیده گرفتن این تلقینها بهترین راه است؛ به ویژه اگر برای دستیابی به یک هدف مشخص، تلاش میکنید. این درس خوبی است که باید با دل و جان بپذیریم. زیرا بیشتر ما در هنگام تصمیمگیری به جای منطقِ هدفمحور، احساساتمان را در نظر میگیریم. به قول دانشمند عصبشناس، «آنتونیو داماسیو» عواطف ما عامل تعیینکننده ۹۵٪ از تصمیمهایمان هستند.
بنابراین، ما معمولا به جای «تفکر و اقدام»، «احساس و اقدام» میکنیم. بخشی از تحقیقات داماسیو در مورد افرادی بود که مغزشان به علت آسیبدیدگی قادر به تجربه عواطف نبود. این افراد حتی با اینکه میتوانستند مزایا و معایب هر گزینهای که پیش رویشان قرار میگرفت را فهرست کنند، اما نمیتوانستند تصمیم بگیرند. تحقیقات داماسیو به این باور منجر شد که انسانها «ماشینهای متفکری نیستند که احساسات دارند»، بلکه «ماشینهایی احساساتیاند که تفکر میکنند.» پس از رسیدن به این درک که عواطفتان تا چه حد بر انتخابهای شما تسلط دارند، میتوانید قانون پنج ثانیه را به کار بگیرید. بهجای آنکه اجازه دهید هراسها و نگرانیها مانع از دستیابی شما به رویاهاتان شوند، بر خود مسلط شوید و پنج ثانیه را صرف گرفتن تصمیمهایی کنید که شما را به اهدافتان نزدیکتر میسازند. این اصل «مداخله روانشناختی» نامیده میشود که سرآغاز آن به زمان ارسطو بازمیگردد. ارسطو این اصل را به این صورت جمعبندی کرده است که: «کار خوب انجام بده و خوب باش.» به بیان دیگر، پیش از آنکه بتوانید احساستان را در مورد خودتان تغییر دهید، لازم است که رفتارتان را تغییر دهید. دلیل مفید بودن قانون پنج ثانیه این است که بر انجام این کار متمرکز شده است. این قانون رفتارتان را تغییر میدهد و شجاعت لازم برای غلبه بر موانع روانشناختی که سد راه شما شدهاند را در اختیارتان قرار میدهد.
قانون پنج ثانیه، سلاحی برای نبرد با دستدست کردن
در فناوری مدرن مانند گوشیهای هوشمند و تبلتها تضادی نهفته است. این ابزارها به این منظور طراحی شدهاند که ما را سازندهتر و کارآمدتر سازند. اما با این وجود در بیشتر موارد، حواس ما را پرت میکند و باعث میشوند که بیشتر از همیشه برای گرفتن تصمیمها صبر کنیم. در دستدست کردن مخرب، ما میدانیم به تاخیر انداختن انجام یک کار باعث آسیب و خسارت به خودمان میشود اما با این وجود، باز هم نمیتوانیم تصمیم بگیریم. در گذشته متخصصان فکر میکردند که چنین اقدامی در نتیجه مدیریت نادرست زمان، نداشتن قدرت اراده یا کمرنگ بودن انضباط فردی روی میدهد. اما اکنون دریافتهاند که دستدست کردن از عوارض جانبی شیوه نادرست مقابله ما با استرسهایمان ریشه میگیرد.
«تیموتی پیچل» استاد روانشناسی دانشگاه «کارلتون» بر این باور است که دستدست کردن نتیجه تمایل ناخودآگاه ما به ارضای فوری خواستهها است. از آنجایی که دستدست کردن باعث آسودگی فوری از استرس میشود، همیشه به سمت آن کشیده میشویم. استرسی که آرزوی رهایی از آن را داریم، فقط محدود به تمام کردن سر وقت کارها نیست. بیشتر ما در زندگیمان با مشکلات مالی یا روحی روبهرو میشویم. در واقع، ایجاد وقفه در زندگی برای خرید یک جفت کفش نو، شیوهای برای کاهش این فشار حتی برای مدتی محدود است. قانون پنج ثانیه را برای غلبه بر وسوسه دستدست کردن به کار بگیرید و بگذارید که این قانون به عادت جدید و سالمتر شما تبدیل شود. از آنجایی که به قول دکتر پیچل، بهترین راه اتمام هر کار، شروع کردن آن است. پس باید در همان لحظهای که اشتیاق به دستدست کردن یا انجام کار دیگری را حس کردید، قانون پنج ثانیه را به کار بگیرید. به این ترتیب، کانون کنترل شما بهسرعت بهبود خواهد یافت.
جهت احساسات خود را تغییر دهید
معمولا همه ما در کودکی خود با چنین جملههایی روبهرو شدهایم: «مراقب باش»، «عجله نکن» و … . نگرانیهای ما نیز همراه با ما بزرگ شدند و کمکم به جایی رسیدند که دیگر نمیتوانستیم آنها را کنترل کنیم. نکته جالب اینجا است که وقتی آن مورد نگرانی بدون اینکه اثری واقعی در زندگی ما بگذارد، از کنارمان رد میشود، تازه پشیمان میشویم که چرا این همه بابت آن استرس داشتیم و زندگی را به خودمان زهر کردیم؟ دکتر «کارل پیلمر» از اساتید دانشگاه «کورنل» در طول ۱۰ سال با ۱۲۰۰ شهروند سالمند در مورد معنای زندگی صحبت کرد. نکته مشترک در میان تمام این افراد این بود که فکر میکردند زمان زیادی از عمرشان را صرف نگرانیهایی کردند که ارزشی نداشتند. باور کنید، زندگی بسیار ارزشمندتر از آن است که صرف ترس و نگرانی شود. به خلق و خوی خود توجه داشته باشید و هنگامیکه احساس کردید ذهنتان تسلیم نگرانی شده است، پنج ثانیه زمان صرف کنید، شمارش معکوس از پنج را آغاز کنید. به محض آنکه به شماره «یک» رسیدید، این دو سؤال را از خود بپرسید: «در این لحظه از چه چیز احساس قدردانی میکنم؟» و «چه چیزی را میخواهم به یاد بیاورم؟» پاسخ دادن به این پرسشها به شما کمک میکند تا توجهتان را از نگرانی منحرف کنید و به جنبههای شادیبخشتر و مثبتتر زندگی بیندیشید. به یاد داشته باشید، همیشه چیزهایی که میتوانید برایشان سپاسگزار باشید، بسیار بیشتر از چیزهایی هستند که بابتشان احساس نگرانی میکنید.
نگرانیها را در چهارچوبی جدید، قرار دهید
بار دیگر که در مورد چیزی، مانند مصاحبه شغلی یا سخنرانی در حضور جمع نگران شدید به خود نگویید که: «آرام باش» بلکه بگویید: «من هیجانزدهام!» اضطراب، حالتی از انگیختگی روانشناختی است پس به جای آنکه اجازه دهید ترس شما را دربر بگیرد، میتوانید آن را تغییر داده و به چیزی مثبت تبدیل کنید.
پیام اصلی نویسنده در کتاب قانون پنج ثانیه چه بود؟
هیچچیز تغییرناپذیر نیست. عادتها، ذهنیت و ویژگیهای شخصیتی انعطافپذیر و قابلتغییر هستند. اگر این مطلب را درک کنید به تدریج زندگیتان در جهت بهتر شدن تغییر خواهد کرد. برای آنکه به ساده شدن این تغییر کمک کنید، قانون پنج ثانیه را به کار بگیرید. این اقدام کوچک با تغییر شیوه تصمیمگیریتان میتواند تعریف شما از خودتان، احساستان و آنچه که در زندگی انجام میدهید را تغییر دهد.
- ۹۹/۰۶/۰۵